فعالیت فرهنگی_مذهبی در دانشگاه‌های آمریکا(فصل دوم: انجمن‌های دانشجویی در یکی از دانشگاه‌های آمریکا_قسمت چهارم: “Water on Ashura”)
۲۸ دی ۱۳۹۶
بازگشت به ایران(قسمت هفتم _ بار دیگر کشوری که دوست میدارم)
۲۸ دی ۱۳۹۶
فعالیت فرهنگی_مذهبی در دانشگاه‌های آمریکا(فصل دوم: انجمن‌های دانشجویی در یکی از دانشگاه‌های آمریکا_قسمت چهارم: “Water on Ashura”)
۲۸ دی ۱۳۹۶
بازگشت به ایران(قسمت هفتم _ بار دیگر کشوری که دوست میدارم)
۲۸ دی ۱۳۹۶
نمی دانم قضیه چیست که استاد فعلی دوست دارد در کارهای مربوط به حیطه وظایف شخصیش هم کمک کنم. کارهایی از جنس وظایف اجرایی یا نوشتن و ارائه طرح های پژوهشی. حتی وقتی می خواست دانشجوی جدیدی بگیرد نظرم را پرسید و دخالت هم داد! البته خودم هم بدم نمی آید و فرصتی شده تا بیشتر با ساز و کار دانشگاه آشنا بشوم. بخصوص که احتمالا سیستم کاری دانشگاههای غربی هم اینطوری باشد. دانشگاههای سنگاپور تقریبا مو به مو از دانشگاههای غربی کپی شده اند و شاید برای همین است که بر خلاف انتظار در رتبه بندی های جهانی بالا هستند.

استاد قبلی هیچ گاه در چنین کارهایی از دانشجویانش نظر یا کمک نمی خواست و اصولا اساتید سعی می کنند مواردی مثل طرح های پژوهشی را عمومی نکنند و حتی به چنین مواردی نگاه سری دارند.. استاد فعلی جدیدا در تلاش است چند پروژه از وزارت دفاع سنگاپور بگیرد که ظاهرا یکی قطعی شده است. در این مدت سعی کردم غیر مستقیم بگویم سمت پروژه های وزارت دفاع نرود ولی ظاهرا کمبود منابع وزارت آموزش و فراوانی منابع مالی وزارت دفاع چیزی نیست که اساتید براحتی از آن بگذرند! حتی دفعه پیش که استاد قبلی را در آمریکا دیدم از دوستانش که در آمریکا استاد بودند ازپروژه های وزارت دفاع (DARPA) و نحوه ارائه طرح های پژوهشی به مراکز DARPA میپرسید (ظاهرا در کانادا پروژه های وزارت دفاع بصورت نسبی کمتر هستند ولی به هر حال همان هم یک منبع مالی اضافه است).

یک نکته قابل توجه است. در ایران معمولا اگر استادی در پروژه های نظامی مثل پروژه های سپاه یا وزارت دفاع دخالت کند، سریع برچسب می خورد و دید خیلی ها به او منفی می شود در حالی که درر غرب اساتید خیلی راحت این کار را می کنند (ابائی هم ندارند در سایت های خود اعلام کنند) و بسیاری از همان دانشجویانی که اساتید ایرانی همکار با ارگان های نظامی ایران را متهم به وابستگی و حتی بیسوادی می کنند، سر و کله می شکنند که اساتید دانشگاههای آمریکا با پروژه های DARPA آنها را بپذیرند. این در حالی است که حاصل کار آن استاد ایرانی در نهایت به درد ایران خواهد خورد ولی حاصل کار استاد در آمریکا (عمدا نمی گویم استاد آمریکایی چون خیلی وقت ها می بینید استاد مربوطه اصالت مثلا ایرانی دارد و بعدا شهروند آمریکا شده است) به سیستم نظامی آمریکا کمک خواهد کرد. در کنار این میزان تهاجم و کشتار سیستم نظامی ایران و آمریکا را هم با هم مقایسه کنید.  قطعا هم اگر یک استاد در آمریکاپروژه نظامی بگیرد مورد اعتماد کارفرما است. حتی برخی پروژه های این چنین دارای محدودیت هستند و مثلا دانشجوی مربوط به آن باید شهروند آمریکا باشد. البته به شخصه در پژوهش های این گونه دخالت نمی کنم. حالا نه این که حاصل چنین پروژه هایی لزوما بمب و تفنگ باشد (که بعضی وقت ها واقعا هست)، خیلی وقت ها پروژه ممکن است کاملا غیر جنگی باشد مثل روبات جراح، سیستم مسیریاب یا پردازش عکس های هوایی اما کار برای اجنبی احساس خوبی ندارد. پروژه های نظامی معمولا خیلی کاربردی تر هستند و در بلندمدت به یک محصول می رسند که در نهایت به یک درد سیستم نظامی-دفاعی آن کشور می خورد. حتی دیده ام یک استاد کاملا آمریکایی (غیر مهاجر) در سایتش گفته بود هیچ وقت در پروژه های نظامی دخالت نمی کند چون ممکن است در نهایت به یک انسان آسیب برساند. در حالی که پروژه های وزارت علوم یا آموزش خیلی بازتر هستند و مشابه پژوهش هایی هستند که در دانشگاههایایران انجام می شود. یعنی موضوع خیلی کلی است و موضوع پژوهش یک دانشجوطبق تفاهم دانشجو و استاد مشخص می شود و خیلی وقت ها یک موضوع کاملا محض است که انتظار کاربرد خاصی از انجام پروژه وجود ندارد.

اگر تصمیم به ادامه تحصیل در خارج ایران دارید، سعی کنید تا حد ممکن در چنین پروژه هایی دخالت نکنید. وقتی می خواهید با استادی تماس بگیرید پروژه هایش را چک کنید. خیلی وقت ها اساتید منابعع مالی طرح های پژوهشی خود را در سایت هایشان ذکر می کنند. سعی کنید در آمریکا با اساتیدی تماس بگیرید که پروژه هایشان از NSF است ودر کانادا NSERC. اگر در پژوهش های با حمایت مالی وزارت علوم یا آموزش وارد شوید، تقریبا همان کاری را انجام خواهید که یک دانشجو در ایران انجام می دهد. خیلی وقت ها هم نتیجه پژوهش شما ممکن است برای همه انسان ها مفید باشد. مثلا پژوهش های مربوط به پزشکی این گونه هستند و همین الان خیلی از تکنیک های درمانی و ابزار پزشکی در ایران وارداتی هستند و عمدتا در غرب ایجاد شده اند. بنابراین حرف های مطرح شده در مستند میراث آلبرتا دید کاملی نبود (در مورد این مستند ناگفته هایی دارم که فرصت شد شاید در موردش بنویسم).

یک روز استاد ایمیل زد که قرار است با همکارهایش شام بروند یک رستوران چینی و خواسته بود اگر امکان دارد ملحق شوم. در ایمیل هم نوشته بود "البته اگر با غذاهای چینی مشکلی نداری" سایتت رستوارت را نگاه کردم و دیدم غذاهای گیاهی هم دارد. با این که باز خیلی مایل نبودم ولی جواب دادم می آیم. روز موعود فرا رسید و از دانشگاه راه افتادیم. علاوه بر ما دو تن دیگر از اساتید با اصالت های ترکیه ای و هندی به همراه دانشجویانشان هم بودند. دانشجوی استاد ترکیه ای از اسکاتلند آمده بود و دانشجوی دیگر از هنگ کنگ. استاد ترکیه ای خانم بود و خواست دست بدهد که پیچانده شد! البته وقتی گفتم ایرانی هستم گفت: متوجه شدم (I got it)! بعد گفتم از آذری های ایران هستم و یکی-دو جمله هم ترکی صحبت کردیم. رستوران نزدیک دانشگاه بود و پیاده راه افتادیم. در راه بیشتر با دانشجوی استاد ترکیه ای صحبت کردم. ظاهرا این سه استاد قصدشان این بود که با هم کار مشترک کنند و می خواستند دانشجویانشان با یکدیگر واساتید دیگر آشنا شوند. به رستوران چینی رسیدیم. اولین بار بود که در یک رستوران غیر مسلمان غذا می خوردم. نشستیم و کمی طول کشید لیست را بیاورند تا غذا سفارش دهیم. یک غذای گیاهی پیدا کردم و سفارش دادم. روی میز یک سری پیش غذا بود ولی هر کاری کردم دیدم با چوب های چینی کارم جلو نمی رود! و گفتم قاشق و چنگال بیاورند. موقع سفارش، استاد ترکیه ای از بقیه پرسید شراب می خورند یا نه؟! یک لحظه دلم ریخت ولی خوشبختانه هیچ کس تمایل نداشت و استاد ترکیه ای هم منصرف شد و جایش چای سفارش داد (چینی ها چای های خیلی متنوعی دارند. یک نوع چای به نام Jasmine سفارش دادند). خلاصه در غیاب ایرانی هایی که قبلا در موردشان صحبت کرده ام، استاد ترکیه ای نقش آنها را بخوبی ایفا می کرد! بعد با خودم فکر کردم اگر کسی شراب سفارش می داد باید چکار می کردم؟ خدا کند هیچ وقت این حالت برایم پیش نیاید.

قبل از این که شام را بیاورند، یک اردک بریان سر میز آورند که مدعی بودند تازه از تنور درآمده. کمی از پوستش را کندند و خورد کردند و روی میز ما گذاشتند. گفتند در چین رسم است پوست اردک را با شکرر بخورند و رسم رستورانشان این است که به همهپوست اردک بدهند! پوست اردک را که گذاشتند روی میز گفتم نمی توانم بخورم. استاد ترکیه ای گفت این که گوشت خوک نیست؟! گوشت اردک است! ظاهرا خیلی پرت بود و از ذبح حلال چیزی نمی دانست؟!

شام را که آوردند مشغول شدیم. شام در کاسه های کوچک گرد صرف می شد و حالت نیمه مایع داشت. بعد از پوست اردک میگو هم آورند و گفتند این هم جز رسوم رستوران هست که برایم خوبب شد. حین گفتگو متوجه شدم، استاد ترکیه ای همسرش در لندن کار می کند! با استاد هندی قبلا هر دو در کرنل و در یک گروه درس خوانده بودند. از سوی دیگر با استادم یک درس را با هم ارائه می کردند و همین آشنایی ها باعث شده بود که بفکر کار مشترک بیفتند. از استاد ترکیه ای در مورد میزان تحصیل ترکیه ای ها در غرب پرسیدم. بنظر خودم ترک ها خیلی کمتر از ایرانی ها در دانشگاههای غرب هستند ولی استاد ترکیه ای گفت از بین 85 هم ورودی او، بیش از 60 نفر در آمریکای شمالی درس خوانده اند! با عجم اوغلو و همسرش هم آشنایی داشت. از مشکلویزای آمریکای ایرانی ها هم خبر داشت. گفت به تازگی اردوغان تصمیم گرفته در شهرهای کوچک ترکیه هم دانشگاهها را گسترش دهد و ترکیه در حال سرمایه گذاری برای جذب ترکیه ای های خارج کشور در این دانشگاهها است.

هر سه استاد گفتند بدنبال پذیرش دانشجو هستند. بخصوص دوست دارند از دانشگاههای خوب آسیا دانشجو جذب کنند. از ایران هم شریف را می شناختند. نکته جالب این بود که استاد ترکیه ای فکر میی کرد ایران فقط یک دانشگاه خوب دارد که آنهم شریف است! این هم از نکات تاسف انگیز است که سرمایه کشور و بهترین دانشجویان ورودی صرف تربیت افرادی در شریف می شود که در نهایت دیگران برایشان کیسه دوخته اند و بسیاری موارد (اگر نگوییم اکثریت) در نهایت نفع خاصی به کشور نمی رسانند.

کمی هم در باب پژوهش صحبت کردیم. دو استاد دیگر زمینه کاریشان بهینه سازی بود و رشته شان هن ریاضی کاربردی بود. فکر می کردند با استادم تیم خوبی می شوند چون زمینه کاربرد تکنیک هایی ریاضی در مسائل مهندسی برق و دیگر زمینه های کاربردی تر بوجود می آید. دنبال پیدا کردن مسائل بین رشته ای بودند و چند طرحپژوهشی مشترک هم در دست اقدام داشتند.

ازشان پرسیدم قصد دارند در سنگاپور بمانند؟ استاد هندی گفت معلوم نیست ولی لحنش طوری بود که بصورت بلندمدت قصد اقامت در سنگاپور ندارد. استاد ترکیه ایگفت بدش نمی آید. البته در صورتی کهه همسرش هم بتواند انتقالی بگیرد و سنگاپور بیاید (همسرش کارمند بانک J.P. Morgan است البته او هم دکترا دارد و در بخش فایننس بانک مشغول است.) گفتم اما اگر شهروند سنگاپور شوید باید تابعیت ترکیه را ترک کنید. گفت در این مورد خبر نداشت ولی برایش تابعیت ترکیه اهمیت ندارد! ظاهرا این امر مشترکی بین همه دانشجوهای کشورهای در حال توسعه است. بعد از تحصیل دنبال یک موقعیت پژوهشی هستند و در کشور توسعه یافته ماندگار می شوند. اکثرا در همان محل تحصیل یا نزدیکش ماندگار می شوند ولی برخی که بیشتر اهل ریسک هستند کشور خود را برای یک موقعیت احتمالا بهتر تغییر می دهند.

بعد از غذا استاد ترکیه ای پیشنهاد داد دسر هم بخوریم ولی همه سیر بودند. وقتی مشغول صحبت بودیم، استادم هزینه را پرداخت کرد. وقتی استاد ترکیه ای متوجه شد، ناراحت شد و گفت او پیشنهادد این شام را داده است و او باید حساب می کرده. با خنده گفتم عیب ندارد! یک بار دیگر هم بیاییم تا شما حساب کنید :) بعد از کمی گفتگوی بیشتر راه افتادیم و برگشتیم.

مطالب مرتبط

نمی دانم قضیه چیست که استاد فعلی دوست دارد در کارهای مربوط به حیطه وظایف شخصیش هم کمک کنم. کارهایی از جنس وظایف اجرایی یا نوشتن و ارائه طرح های پژوهشی. حتی وقتی می خواست دانشجوی جدیدی بگیرد نظرم را پرسید و دخالت هم داد! البته خودم هم بدم نمی آید و فرصتی شده تا بیشتر با ساز و کار دانشگاه آشنا بشوم. بخصوص که احتمالا سیستم کاری دانشگاههای غربی هم اینطوری باشد. دانشگاههای سنگاپور تقریبا مو به مو از دانشگاههای غربی کپی شده اند و شاید برای همین است که بر خلاف انتظار در رتبه بندی های جهانی بالا هستند.

استاد قبلی هیچ گاه در چنین کارهایی از دانشجویانش نظر یا کمک نمی خواست و اصولا اساتید سعی می کنند مواردی مثل طرح های پژوهشی را عمومی نکنند و حتی به چنین مواردی نگاه سری دارند.. استاد فعلی جدیدا در تلاش است چند پروژه از وزارت دفاع سنگاپور بگیرد که ظاهرا یکی قطعی شده است. در این مدت سعی کردم غیر مستقیم بگویم سمت پروژه های وزارت دفاع نرود ولی ظاهرا کمبود منابع وزارت آموزش و فراوانی منابع مالی وزارت دفاع چیزی نیست که اساتید براحتی از آن بگذرند! حتی دفعه پیش که استاد قبلی را در آمریکا دیدم از دوستانش که در آمریکا استاد بودند ازپروژه های وزارت دفاع (DARPA) و نحوه ارائه طرح های پژوهشی به مراکز DARPA میپرسید (ظاهرا در کانادا پروژه های وزارت دفاع بصورت نسبی کمتر هستند ولی به هر حال همان هم یک منبع مالی اضافه است).

یک نکته قابل توجه است. در ایران معمولا اگر استادی در پروژه های نظامی مثل پروژه های سپاه یا وزارت دفاع دخالت کند، سریع برچسب می خورد و دید خیلی ها به او منفی می شود در حالی که درر غرب اساتید خیلی راحت این کار را می کنند (ابائی هم ندارند در سایت های خود اعلام کنند) و بسیاری از همان دانشجویانی که اساتید ایرانی همکار با ارگان های نظامی ایران را متهم به وابستگی و حتی بیسوادی می کنند، سر و کله می شکنند که اساتید دانشگاههای آمریکا با پروژه های DARPA آنها را بپذیرند. این در حالی است که حاصل کار آن استاد ایرانی در نهایت به درد ایران خواهد خورد ولی حاصل کار استاد در آمریکا (عمدا نمی گویم استاد آمریکایی چون خیلی وقت ها می بینید استاد مربوطه اصالت مثلا ایرانی دارد و بعدا شهروند آمریکا شده است) به سیستم نظامی آمریکا کمک خواهد کرد. در کنار این میزان تهاجم و کشتار سیستم نظامی ایران و آمریکا را هم با هم مقایسه کنید.  قطعا هم اگر یک استاد در آمریکاپروژه نظامی بگیرد مورد اعتماد کارفرما است. حتی برخی پروژه های این چنین دارای محدودیت هستند و مثلا دانشجوی مربوط به آن باید شهروند آمریکا باشد. البته به شخصه در پژوهش های این گونه دخالت نمی کنم. حالا نه این که حاصل چنین پروژه هایی لزوما بمب و تفنگ باشد (که بعضی وقت ها واقعا هست)، خیلی وقت ها پروژه ممکن است کاملا غیر جنگی باشد مثل روبات جراح، سیستم مسیریاب یا پردازش عکس های هوایی اما کار برای اجنبی احساس خوبی ندارد. پروژه های نظامی معمولا خیلی کاربردی تر هستند و در بلندمدت به یک محصول می رسند که در نهایت به یک درد سیستم نظامی-دفاعی آن کشور می خورد. حتی دیده ام یک استاد کاملا آمریکایی (غیر مهاجر) در سایتش گفته بود هیچ وقت در پروژه های نظامی دخالت نمی کند چون ممکن است در نهایت به یک انسان آسیب برساند. در حالی که پروژه های وزارت علوم یا آموزش خیلی بازتر هستند و مشابه پژوهش هایی هستند که در دانشگاههایایران انجام می شود. یعنی موضوع خیلی کلی است و موضوع پژوهش یک دانشجوطبق تفاهم دانشجو و استاد مشخص می شود و خیلی وقت ها یک موضوع کاملا محض است که انتظار کاربرد خاصی از انجام پروژه وجود ندارد.

اگر تصمیم به ادامه تحصیل در خارج ایران دارید، سعی کنید تا حد ممکن در چنین پروژه هایی دخالت نکنید. وقتی می خواهید با استادی تماس بگیرید پروژه هایش را چک کنید. خیلی وقت ها اساتید منابعع مالی طرح های پژوهشی خود را در سایت هایشان ذکر می کنند. سعی کنید در آمریکا با اساتیدی تماس بگیرید که پروژه هایشان از NSF است ودر کانادا NSERC. اگر در پژوهش های با حمایت مالی وزارت علوم یا آموزش وارد شوید، تقریبا همان کاری را انجام خواهید که یک دانشجو در ایران انجام می دهد. خیلی وقت ها هم نتیجه پژوهش شما ممکن است برای همه انسان ها مفید باشد. مثلا پژوهش های مربوط به پزشکی این گونه هستند و همین الان خیلی از تکنیک های درمانی و ابزار پزشکی در ایران وارداتی هستند و عمدتا در غرب ایجاد شده اند. بنابراین حرف های مطرح شده در مستند میراث آلبرتا دید کاملی نبود (در مورد این مستند ناگفته هایی دارم که فرصت شد شاید در موردش بنویسم).

یک روز استاد ایمیل زد که قرار است با همکارهایش شام بروند یک رستوران چینی و خواسته بود اگر امکان دارد ملحق شوم. در ایمیل هم نوشته بود "البته اگر با غذاهای چینی مشکلی نداری" سایتت رستوارت را نگاه کردم و دیدم غذاهای گیاهی هم دارد. با این که باز خیلی مایل نبودم ولی جواب دادم می آیم. روز موعود فرا رسید و از دانشگاه راه افتادیم. علاوه بر ما دو تن دیگر از اساتید با اصالت های ترکیه ای و هندی به همراه دانشجویانشان هم بودند. دانشجوی استاد ترکیه ای از اسکاتلند آمده بود و دانشجوی دیگر از هنگ کنگ. استاد ترکیه ای خانم بود و خواست دست بدهد که پیچانده شد! البته وقتی گفتم ایرانی هستم گفت: متوجه شدم (I got it)! بعد گفتم از آذری های ایران هستم و یکی-دو جمله هم ترکی صحبت کردیم. رستوران نزدیک دانشگاه بود و پیاده راه افتادیم. در راه بیشتر با دانشجوی استاد ترکیه ای صحبت کردم. ظاهرا این سه استاد قصدشان این بود که با هم کار مشترک کنند و می خواستند دانشجویانشان با یکدیگر واساتید دیگر آشنا شوند. به رستوران چینی رسیدیم. اولین بار بود که در یک رستوران غیر مسلمان غذا می خوردم. نشستیم و کمی طول کشید لیست را بیاورند تا غذا سفارش دهیم. یک غذای گیاهی پیدا کردم و سفارش دادم. روی میز یک سری پیش غذا بود ولی هر کاری کردم دیدم با چوب های چینی کارم جلو نمی رود! و گفتم قاشق و چنگال بیاورند. موقع سفارش، استاد ترکیه ای از بقیه پرسید شراب می خورند یا نه؟! یک لحظه دلم ریخت ولی خوشبختانه هیچ کس تمایل نداشت و استاد ترکیه ای هم منصرف شد و جایش چای سفارش داد (چینی ها چای های خیلی متنوعی دارند. یک نوع چای به نام Jasmine سفارش دادند). خلاصه در غیاب ایرانی هایی که قبلا در موردشان صحبت کرده ام، استاد ترکیه ای نقش آنها را بخوبی ایفا می کرد! بعد با خودم فکر کردم اگر کسی شراب سفارش می داد باید چکار می کردم؟ خدا کند هیچ وقت این حالت برایم پیش نیاید.

قبل از این که شام را بیاورند، یک اردک بریان سر میز آورند که مدعی بودند تازه از تنور درآمده. کمی از پوستش را کندند و خورد کردند و روی میز ما گذاشتند. گفتند در چین رسم است پوست اردک را با شکرر بخورند و رسم رستورانشان این است که به همهپوست اردک بدهند! پوست اردک را که گذاشتند روی میز گفتم نمی توانم بخورم. استاد ترکیه ای گفت این که گوشت خوک نیست؟! گوشت اردک است! ظاهرا خیلی پرت بود و از ذبح حلال چیزی نمی دانست؟!

شام را که آوردند مشغول شدیم. شام در کاسه های کوچک گرد صرف می شد و حالت نیمه مایع داشت. بعد از پوست اردک میگو هم آورند و گفتند این هم جز رسوم رستوران هست که برایم خوبب شد. حین گفتگو متوجه شدم، استاد ترکیه ای همسرش در لندن کار می کند! با استاد هندی قبلا هر دو در کرنل و در یک گروه درس خوانده بودند. از سوی دیگر با استادم یک درس را با هم ارائه می کردند و همین آشنایی ها باعث شده بود که بفکر کار مشترک بیفتند. از استاد ترکیه ای در مورد میزان تحصیل ترکیه ای ها در غرب پرسیدم. بنظر خودم ترک ها خیلی کمتر از ایرانی ها در دانشگاههای غرب هستند ولی استاد ترکیه ای گفت از بین 85 هم ورودی او، بیش از 60 نفر در آمریکای شمالی درس خوانده اند! با عجم اوغلو و همسرش هم آشنایی داشت. از مشکلویزای آمریکای ایرانی ها هم خبر داشت. گفت به تازگی اردوغان تصمیم گرفته در شهرهای کوچک ترکیه هم دانشگاهها را گسترش دهد و ترکیه در حال سرمایه گذاری برای جذب ترکیه ای های خارج کشور در این دانشگاهها است.

هر سه استاد گفتند بدنبال پذیرش دانشجو هستند. بخصوص دوست دارند از دانشگاههای خوب آسیا دانشجو جذب کنند. از ایران هم شریف را می شناختند. نکته جالب این بود که استاد ترکیه ای فکر میی کرد ایران فقط یک دانشگاه خوب دارد که آنهم شریف است! این هم از نکات تاسف انگیز است که سرمایه کشور و بهترین دانشجویان ورودی صرف تربیت افرادی در شریف می شود که در نهایت دیگران برایشان کیسه دوخته اند و بسیاری موارد (اگر نگوییم اکثریت) در نهایت نفع خاصی به کشور نمی رسانند.

کمی هم در باب پژوهش صحبت کردیم. دو استاد دیگر زمینه کاریشان بهینه سازی بود و رشته شان هن ریاضی کاربردی بود. فکر می کردند با استادم تیم خوبی می شوند چون زمینه کاربرد تکنیک هایی ریاضی در مسائل مهندسی برق و دیگر زمینه های کاربردی تر بوجود می آید. دنبال پیدا کردن مسائل بین رشته ای بودند و چند طرحپژوهشی مشترک هم در دست اقدام داشتند.

ازشان پرسیدم قصد دارند در سنگاپور بمانند؟ استاد هندی گفت معلوم نیست ولی لحنش طوری بود که بصورت بلندمدت قصد اقامت در سنگاپور ندارد. استاد ترکیه ایگفت بدش نمی آید. البته در صورتی کهه همسرش هم بتواند انتقالی بگیرد و سنگاپور بیاید (همسرش کارمند بانک J.P. Morgan است البته او هم دکترا دارد و در بخش فایننس بانک مشغول است.) گفتم اما اگر شهروند سنگاپور شوید باید تابعیت ترکیه را ترک کنید. گفت در این مورد خبر نداشت ولی برایش تابعیت ترکیه اهمیت ندارد! ظاهرا این امر مشترکی بین همه دانشجوهای کشورهای در حال توسعه است. بعد از تحصیل دنبال یک موقعیت پژوهشی هستند و در کشور توسعه یافته ماندگار می شوند. اکثرا در همان محل تحصیل یا نزدیکش ماندگار می شوند ولی برخی که بیشتر اهل ریسک هستند کشور خود را برای یک موقعیت احتمالا بهتر تغییر می دهند.

بعد از غذا استاد ترکیه ای پیشنهاد داد دسر هم بخوریم ولی همه سیر بودند. وقتی مشغول صحبت بودیم، استادم هزینه را پرداخت کرد. وقتی استاد ترکیه ای متوجه شد، ناراحت شد و گفت او پیشنهادد این شام را داده است و او باید حساب می کرده. با خنده گفتم عیب ندارد! یک بار دیگر هم بیاییم تا شما حساب کنید :) بعد از کمی گفتگوی بیشتر راه افتادیم و برگشتیم.

مطالب مرتبط