گفتگوهایی با پابلو
۱۱ آذر ۱۳۹۶
آدم های خیابان هفتم / قسمت اول
۱۱ آذر ۱۳۹۶
گفتگوهایی با پابلو
۱۱ آذر ۱۳۹۶
آدم های خیابان هفتم / قسمت اول
۱۱ آذر ۱۳۹۶
هفته ی پیش یکی از آشنایان قدیمی به آمریکا آمده بود. تماس گرفت تا بیاید به دیدنم. رفتم فرودگاه دنبالش. چند سالی بود هم را ندیده بودیم. همان اول که دیدمش متوجه شدم خیلی عوض شده است. او هم چند ثانیه ای به من زل زده بود. فکر کنم من هم عوض شده ام. سلام کردیم و گرم در آغوشش کشیدم. بعد از مدت ها بی خبری حرف های زیادی برای گفتن بود. متوجه شدم حالا استرالیا زندگی می کند یا بهتر بگویم یک استرالیایی است. حالا آمده بود آمریکا تا از اینجا برود کانادا، چون قرار است اقامت کانادا را دریافت کند. جالب بود با این که سال ها خارج از ایران بوده و کشورهای مختلفی را دیده بود، اما دیدن ینگه ی دنیا، آمریکا، برایش هیجان خاصی داشت! (1)

این چند روز تعطیلات میان ترم پاییز بود و تصمیم گرفتیم با هم به سفر برویم، مقصد شیکاگو. شیکاگو سومین شهر بزرگ آمریکا است. حدود 4 ساعت از شهر ما فاصله دارد و در کنار ساحل غربی دریاچه ی میشیگان قرار دارد. دریاچه میشیگان به همراه 4 دریاچه دیگر کنار یکدیگر منطقه ای را در مرز آمریکا و کانادا تشکیل داده اند که یک پنجم آب های شیرین زمین را تشکیل می دهند و آبشار نیاگارا هم بین دو تا از این دریاچه ها قرار دارد.

این بار سومی بود که به این شهر سفر می کردم. تقریبا مقصد همیشگی تعطیلات کوتاه دانشجویان است. تعجبی نبود که در سطح شهر دانشجویان دیگری را هم از دانشگاه خودمان ببینم.

شیکاگو به معماری و ساختمان های بلند معروف است.  در معماری مکتبی وجود دارد به نام مکتب شیکاگو. مرکز شهر در کنار ساحل دریاچه قرار دارد و باقی شهر به شکل نیم دایره حول آن گسترده شده است. مرکز شهر مزدحم از ساختمان های بلند است به شکل مکعب مستطیل. از اطراف این نیم دایره که به مرکز شهر نگاه می کنی، کلی ساختمان های بلند هستند که مثل چوب کبریت های کنار همدیگر چیده شده اند. از سمت ساحل دریاچه هم نمای قشنگی دارد. مثل یک دیوار بلند از ساختمانهای کنار هم است. مرکز شهر پر جنب و جوش است. مملو از مغازه ها و سینما و رستوران و خلاصه مرکز گردشگران است. خود کلان شهر حدود 9 میلیون جمعیت دارد و سالانه حدود 50 میلیون نفر گردشگر وارد شهر می شود. قطار هوایی (به مونوریل در فارسی چه باید گفت؟) از وسط ساختمان ها پیچ می خورد و مسیرش را ادامه می دهد. نسبت به نیویورک به مراتب تمیزتر است. تراکم کمتر است و مردم عجله ی کمتری دارند. مرکز شهر خیلی بزرگ نیست و کمی که دورتر بشوی شهر مانند هر شهر دیگری عادی می شود. کمی دورتر که خیابان ها و خانه ها کیفیت شان پایین می آید و آدم ها هم معلوم است از سطح مالی پایین تری هستند. تضاد بین مرکز شهر و اطراف آن جالب است. به نظرم نیویورک و یا تورنتو تلفیق بیشتری بود بین آدم ها از سطح رفاه مختلف.

رودخانه ای از وسط شهر می گذرد که به دریاچه میشیگان می ریزد و در منطقه ی مرکز شهر کانال کشی کرده اند و داخل آن هم قایق های کوچک برای گردشگران هست. دهانه ی این رودخانه زمانی محل اقامت سرخ پوستان بوده است.

فرودگاه بین المللی شهر پنجمین فرودگاه از جهان از نظر تعداد مسافرین است و با گسترش شهر داخل شهر قرار گرفته است. حسنش این است که یک بزرگراه با سرعت بالا از جنوب شهر به آن کشیده اند که بتوان ترافیک مرکز شهر را پشت سر گذاشت.

به جز ساختمان های بلند، شیکاگو به هنر هم مشهور است. شهر چند موزه دارد از جمله ی موزه ی هنر دارد. دو پارک مشهور Lincoln و Millennium هم هست که مجسمه های هنری در آن چیده اند. یک دانه ی لوبیای بزرگ تصور کنید که با سطح نقره ای جلا داده شده باشد به طوری که مثل آینه بتوانید خودتان را در آن ببینید. از نظر ابعاد طوری است که می توان زیر آن ایستاد. انعکاس ساختمان ها ی شهر در آن جالب است. تقریبا هر بار که رفته ام آنجا چند صد نفری در حال بازدید از آن و گرفتن انواع عکس بوده اند! کمی دورتر هم دو تا دیوار است روبه روی هم که آب از آن سرازیر می شود و با پروژکتور چهره ی دو تا آدم را نشان می دهد.

دانشگاه های متعددی در شیکاگو هستند که Northwestern و دانشگاه شیکاگو مهم ترین هایشانند. دانشگاه شیکاگو در رشته های علوم انسانی مطرح است. در اقتصاد مکتبی هست به نام مکتب شیکاگو که به حلقه ای از اساتید این دانشگاه در دهه ی 1950 برمی گردد که اقتصاددانان نئوکلاسیک طرفدار اقتصاد بازار بوده اند. مقابل این اقتصاددانان، مکتب نوکینزی ها شکل گرفت که در دانشگاه های ام آی تی و هاروارد و برکلی مستقر بوده اند. این افراد به کامل نبودن بازار و لزوم دخالت های مالی و پولی دولت برای کنترل نوسانات اقتصاد قایلند. با توجه به موقعیت جغرافیایی این دانشگاه ها به دسته ی اول اقتصاددان آب شیرین و به دسته ی دوم اقتصاددانان آب شور می گویند.

از نظر سیاسی شیکاگو به سمت لیبرال ها است و اوباما هم برای سه دوره نماینده ی سنا از این شهر بوده است.

تیم های ورزشی شیکاگو مشهورند. من اسم تیم بسکتبال شان Chicago Bulls را از دوران مدرسه می دانستم. یعنی لباس هایش را بچه ها می پوشیدند. بسکتبال برای آمریکایی ها همان قدر مهم است که فوتبال برای ما ایرانی ها. همان طور که ما کودکی مان را با گل کوچیک پر می کردیم، اینجا هم بچه ها وقت فراغت شان را با بسکتبال پر می کنند. در فروشگاه های شهر هم پر است از لباس ها و نشانه های تیم های ورزشی مخصوصا این تیم بسکتبال.

برای دانشجویان ایرانی از انگیزه های سفر به شیکاگو رستوران های ایرانی اش است که مخصوصا کباب ایرانی دارند. فکر کنم 4 تا 5 تا رستوران ایرانی در سطح شهر باشند. یک وعده کباب ایرانی کم کم درمی آید 15 دلار. چند تایی هم مسجد در سطح شهر هست که بهترش در شهر خودمان هست!

مطالب مرتبط

هفته ی پیش یکی از آشنایان قدیمی به آمریکا آمده بود. تماس گرفت تا بیاید به دیدنم. رفتم فرودگاه دنبالش. چند سالی بود هم را ندیده بودیم. همان اول که دیدمش متوجه شدم خیلی عوض شده است. او هم چند ثانیه ای به من زل زده بود. فکر کنم من هم عوض شده ام. سلام کردیم و گرم در آغوشش کشیدم. بعد از مدت ها بی خبری حرف های زیادی برای گفتن بود. متوجه شدم حالا استرالیا زندگی می کند یا بهتر بگویم یک استرالیایی است. حالا آمده بود آمریکا تا از اینجا برود کانادا، چون قرار است اقامت کانادا را دریافت کند. جالب بود با این که سال ها خارج از ایران بوده و کشورهای مختلفی را دیده بود، اما دیدن ینگه ی دنیا، آمریکا، برایش هیجان خاصی داشت! (1)

این چند روز تعطیلات میان ترم پاییز بود و تصمیم گرفتیم با هم به سفر برویم، مقصد شیکاگو. شیکاگو سومین شهر بزرگ آمریکا است. حدود 4 ساعت از شهر ما فاصله دارد و در کنار ساحل غربی دریاچه ی میشیگان قرار دارد. دریاچه میشیگان به همراه 4 دریاچه دیگر کنار یکدیگر منطقه ای را در مرز آمریکا و کانادا تشکیل داده اند که یک پنجم آب های شیرین زمین را تشکیل می دهند و آبشار نیاگارا هم بین دو تا از این دریاچه ها قرار دارد.

این بار سومی بود که به این شهر سفر می کردم. تقریبا مقصد همیشگی تعطیلات کوتاه دانشجویان است. تعجبی نبود که در سطح شهر دانشجویان دیگری را هم از دانشگاه خودمان ببینم.

شیکاگو به معماری و ساختمان های بلند معروف است.  در معماری مکتبی وجود دارد به نام مکتب شیکاگو. مرکز شهر در کنار ساحل دریاچه قرار دارد و باقی شهر به شکل نیم دایره حول آن گسترده شده است. مرکز شهر مزدحم از ساختمان های بلند است به شکل مکعب مستطیل. از اطراف این نیم دایره که به مرکز شهر نگاه می کنی، کلی ساختمان های بلند هستند که مثل چوب کبریت های کنار همدیگر چیده شده اند. از سمت ساحل دریاچه هم نمای قشنگی دارد. مثل یک دیوار بلند از ساختمانهای کنار هم است. مرکز شهر پر جنب و جوش است. مملو از مغازه ها و سینما و رستوران و خلاصه مرکز گردشگران است. خود کلان شهر حدود 9 میلیون جمعیت دارد و سالانه حدود 50 میلیون نفر گردشگر وارد شهر می شود. قطار هوایی (به مونوریل در فارسی چه باید گفت؟) از وسط ساختمان ها پیچ می خورد و مسیرش را ادامه می دهد. نسبت به نیویورک به مراتب تمیزتر است. تراکم کمتر است و مردم عجله ی کمتری دارند. مرکز شهر خیلی بزرگ نیست و کمی که دورتر بشوی شهر مانند هر شهر دیگری عادی می شود. کمی دورتر که خیابان ها و خانه ها کیفیت شان پایین می آید و آدم ها هم معلوم است از سطح مالی پایین تری هستند. تضاد بین مرکز شهر و اطراف آن جالب است. به نظرم نیویورک و یا تورنتو تلفیق بیشتری بود بین آدم ها از سطح رفاه مختلف.

رودخانه ای از وسط شهر می گذرد که به دریاچه میشیگان می ریزد و در منطقه ی مرکز شهر کانال کشی کرده اند و داخل آن هم قایق های کوچک برای گردشگران هست. دهانه ی این رودخانه زمانی محل اقامت سرخ پوستان بوده است.

فرودگاه بین المللی شهر پنجمین فرودگاه از جهان از نظر تعداد مسافرین است و با گسترش شهر داخل شهر قرار گرفته است. حسنش این است که یک بزرگراه با سرعت بالا از جنوب شهر به آن کشیده اند که بتوان ترافیک مرکز شهر را پشت سر گذاشت.

به جز ساختمان های بلند، شیکاگو به هنر هم مشهور است. شهر چند موزه دارد از جمله ی موزه ی هنر دارد. دو پارک مشهور Lincoln و Millennium هم هست که مجسمه های هنری در آن چیده اند. یک دانه ی لوبیای بزرگ تصور کنید که با سطح نقره ای جلا داده شده باشد به طوری که مثل آینه بتوانید خودتان را در آن ببینید. از نظر ابعاد طوری است که می توان زیر آن ایستاد. انعکاس ساختمان ها ی شهر در آن جالب است. تقریبا هر بار که رفته ام آنجا چند صد نفری در حال بازدید از آن و گرفتن انواع عکس بوده اند! کمی دورتر هم دو تا دیوار است روبه روی هم که آب از آن سرازیر می شود و با پروژکتور چهره ی دو تا آدم را نشان می دهد.

دانشگاه های متعددی در شیکاگو هستند که Northwestern و دانشگاه شیکاگو مهم ترین هایشانند. دانشگاه شیکاگو در رشته های علوم انسانی مطرح است. در اقتصاد مکتبی هست به نام مکتب شیکاگو که به حلقه ای از اساتید این دانشگاه در دهه ی 1950 برمی گردد که اقتصاددانان نئوکلاسیک طرفدار اقتصاد بازار بوده اند. مقابل این اقتصاددانان، مکتب نوکینزی ها شکل گرفت که در دانشگاه های ام آی تی و هاروارد و برکلی مستقر بوده اند. این افراد به کامل نبودن بازار و لزوم دخالت های مالی و پولی دولت برای کنترل نوسانات اقتصاد قایلند. با توجه به موقعیت جغرافیایی این دانشگاه ها به دسته ی اول اقتصاددان آب شیرین و به دسته ی دوم اقتصاددانان آب شور می گویند.

از نظر سیاسی شیکاگو به سمت لیبرال ها است و اوباما هم برای سه دوره نماینده ی سنا از این شهر بوده است.

تیم های ورزشی شیکاگو مشهورند. من اسم تیم بسکتبال شان Chicago Bulls را از دوران مدرسه می دانستم. یعنی لباس هایش را بچه ها می پوشیدند. بسکتبال برای آمریکایی ها همان قدر مهم است که فوتبال برای ما ایرانی ها. همان طور که ما کودکی مان را با گل کوچیک پر می کردیم، اینجا هم بچه ها وقت فراغت شان را با بسکتبال پر می کنند. در فروشگاه های شهر هم پر است از لباس ها و نشانه های تیم های ورزشی مخصوصا این تیم بسکتبال.

برای دانشجویان ایرانی از انگیزه های سفر به شیکاگو رستوران های ایرانی اش است که مخصوصا کباب ایرانی دارند. فکر کنم 4 تا 5 تا رستوران ایرانی در سطح شهر باشند. یک وعده کباب ایرانی کم کم درمی آید 15 دلار. چند تایی هم مسجد در سطح شهر هست که بهترش در شهر خودمان هست!

مطالب مرتبط



آخرین مطالب