با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعهامنیت شغلی در آمریکا
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۷ملاحظهی انسانیِ معلولین
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۷همسفر شراب (قسمت هشتم - پروژه، استاد راهنما و دانشجو)
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکامعمولاً دانشجوهایی که بورس میگیرند از قبل برایشان پروژهای تعریف شده است. راستش من خودم این سبک را دوست ندارم. یعنی قبلاً فکر میکردم خیلی جالب و دوستداشتنی است که آدم تکلیفش معلوم باشد. ولی وقتی از همان اولین روزی که آمدم چند متن راهنما به دستم دادند و گفتند این کار را ادامه بده حس کردم هیچ انتخاب و آزادیای ندارم. کار که ادامه پیدا کرد فهمیدم واقعاً آزادی دانشجو در انتخاب پروژه خیلی پایین است مگر این که دانشجو از بورسهای خاص دولتی یا شرکتی برخودار باشد (چیزی شبیه به بورس وزارت علوم که دانشجو خودش هزینهاش را از طریقی میدهد و آزادی کامل در تعیین پروژهاش دارد).
حتی آزادی در انتخاب مسیر انجام پروژه بستگی به استاد راهنما دارد. استاد راهنماهایی را میشناسم که یک مسألهٔ کلی را میگویند و بعد مثلاً تا یک هفتهٔ بعدش نتیجهٔ کار را از دانشجو میطلبند. از آن طرف هم استادهایی هستند که از الف تا «یا»ی کار را میخواهند دقیق و مرحله به مرحله اجرا شود. استاد من با این سبک رفتار میکند.
بعضیها از این سبک خیلی خوششان میآید بعضی مثل من به آزادی عمل دانشجو اعتقاد بیشتری دارند. حتی یکی دو بار سعی کردم محض خودشیرینی علاوه بر کارهایی که از من خواسته شده بود کار جدیدی هم ارائه دهم که آنچنان توی ذوقم زدند که از این کارم پشیمان شدم.
حالا هدفم از این حرفها این است که این توهم که اینجا نخبهٔ مملکت را میآورند و حلوا حلوایش میکنند پنبهدانهٔ شتر است. در این بهشت شداد، کسی مفتی به کسی پول نمیدهد. اسماْ دانشجو بیست ساعت در هفته باید به کارهای آزمایشگاه مشغول باشد ولی رسماً دانشجو تا نفس دارد باید برای استاد کار کند و آخرش شاید استاد راضی باشد شاید هم نباشد. استادم تعریف میکرد که دانشجویی بوده که سه روز نخوابیده و آخرش هم راهی بیمارستان شده.
حتی آزادی در انتخاب مسیر انجام پروژه بستگی به استاد راهنما دارد. استاد راهنماهایی را میشناسم که یک مسألهٔ کلی را میگویند و بعد مثلاً تا یک هفتهٔ بعدش نتیجهٔ کار را از دانشجو میطلبند. از آن طرف هم استادهایی هستند که از الف تا «یا»ی کار را میخواهند دقیق و مرحله به مرحله اجرا شود. استاد من با این سبک رفتار میکند.
بعضیها از این سبک خیلی خوششان میآید بعضی مثل من به آزادی عمل دانشجو اعتقاد بیشتری دارند. حتی یکی دو بار سعی کردم محض خودشیرینی علاوه بر کارهایی که از من خواسته شده بود کار جدیدی هم ارائه دهم که آنچنان توی ذوقم زدند که از این کارم پشیمان شدم.
حالا هدفم از این حرفها این است که این توهم که اینجا نخبهٔ مملکت را میآورند و حلوا حلوایش میکنند پنبهدانهٔ شتر است. در این بهشت شداد، کسی مفتی به کسی پول نمیدهد. اسماْ دانشجو بیست ساعت در هفته باید به کارهای آزمایشگاه مشغول باشد ولی رسماً دانشجو تا نفس دارد باید برای استاد کار کند و آخرش شاید استاد راضی باشد شاید هم نباشد. استادم تعریف میکرد که دانشجویی بوده که سه روز نخوابیده و آخرش هم راهی بیمارستان شده.
معمولاً پروژههایی که تعریف میشود از سازمانهای دولتی هستند. خودمانیاش این میشود که صنعت نیازی به خیلی از حرفهای امروزین در دانشگاهها ندارد. مثلاً این که یکهزارم بر دقت یک مترجم اضافه شود (البته استثنا هم خیلی زیاد است مخصوصاً در رشتههای دیگر. مثلاً شرکت کانادیسون که پیمانکار برق و گاز است پروژههایش را به دانشگاه میسپرد؛ پروژههایی مانند بهبود مصرف فلان و شیوههای نوین افزایش مشتری و الخ).
شرکتهای صنعتی پیشرویی مثل گوگل هم خودشان فارغالتحصیلان و استادانی را استخدام کردهاند که تماموقت در اختیارشان باشد و برایشان تحقیق کنند. البته بعضاً پیش میآید که این شرکتها هم در دانشگاه سرمایهگذاری کنند چون در یک موضوع خاص کسی که سرش به تنش میارزد در دانشگاه مشغول به کار است.
مثلاً پروژهای که من در آن کار میکنم برای آی.بی.ام. هست که خود آی.بی.ام. آن را از یک سازمان دولتی گرفته است. این که پروژههای مهندسی که تعریف میشود برای کمک به بشریت و اینهاست همان قصهٔ گربه و موش و رضای خداست. در این کشور همه چیز اول سبکسنگین میشود. آخرش هم همین است که یک استاد فلسطینی روی پروژههایی کار میکند که تهش را میشود حدس زد به چه دردهایی میخورد. خودم در جلسهای بودم که یکی از محققین داشت پروژهای را ارائه میداد؛ پروژهای برای استخراج اطلاعات. آدمبدهای مثالش در ارائه حزبالله لبنان بود و از این جور اسمها.
چشم دانشگاه به جیب دولتیهاست و چشم دولتیها هم... (بماند، جملات زیبایی از مرحوم نادر ابراهیمی در انتها (پینوشت) هست. خوب توصیفشان کرده). یادم هست چند سال پیش صحبت رهبر را در جمع دولتیها خوانده بودم که گفته بود دولت باید متولی امر صنعت و پژوهش در دانشگاهها باشد.
همیشه برایم سؤال بود که چطور میشود دولت متولی باشد و آخرش کار دانشگاه به درد صنعت بخورد. در نگاهم شاید این مسأله تناقض داشت با خصوصیسازی و از این جور حرفهای دیگر. اینجا هم دولت متولی اصلی است حتی برای دانشگاههای خصوصی مثل دانشگاه ما (در مورد چراییاش دلایلی به ذهنم میرسد ولی اطمینان ندارم که واقعاً دلیل همین باشد. نظر شما چیست؟)
صنعت هم به فکر پول درآوردن است با روشهای جدید. همین میشود که در امریکا نخبهها معمولاً انتخاب اولشان صنعت است و انتخاب دومشان استادی دانشگاه. صنعت سختیهای خودش را دارد و دانشگاه هم همین طور. دانشگاه مدام از صنعت استاد میآورد تا درس بدهد یا سخنرانی علمی دعوت میکند تا از نیازها غافل نماند و صنعت هم از استادها مشاوره میگیرد و دانشجوها را جذب میکند برای کارمندی یا حتی کارآموزی تا از مسائل جدید عقب نماند. هر کس سلیقهای دارد و بر همین اساس توزیعی قابل قبول شکل میگیرد.
شرکتهای صنعتی پیشرویی مثل گوگل هم خودشان فارغالتحصیلان و استادانی را استخدام کردهاند که تماموقت در اختیارشان باشد و برایشان تحقیق کنند. البته بعضاً پیش میآید که این شرکتها هم در دانشگاه سرمایهگذاری کنند چون در یک موضوع خاص کسی که سرش به تنش میارزد در دانشگاه مشغول به کار است.
مثلاً پروژهای که من در آن کار میکنم برای آی.بی.ام. هست که خود آی.بی.ام. آن را از یک سازمان دولتی گرفته است. این که پروژههای مهندسی که تعریف میشود برای کمک به بشریت و اینهاست همان قصهٔ گربه و موش و رضای خداست. در این کشور همه چیز اول سبکسنگین میشود. آخرش هم همین است که یک استاد فلسطینی روی پروژههایی کار میکند که تهش را میشود حدس زد به چه دردهایی میخورد. خودم در جلسهای بودم که یکی از محققین داشت پروژهای را ارائه میداد؛ پروژهای برای استخراج اطلاعات. آدمبدهای مثالش در ارائه حزبالله لبنان بود و از این جور اسمها.
چشم دانشگاه به جیب دولتیهاست و چشم دولتیها هم... (بماند، جملات زیبایی از مرحوم نادر ابراهیمی در انتها (پینوشت) هست. خوب توصیفشان کرده). یادم هست چند سال پیش صحبت رهبر را در جمع دولتیها خوانده بودم که گفته بود دولت باید متولی امر صنعت و پژوهش در دانشگاهها باشد.
همیشه برایم سؤال بود که چطور میشود دولت متولی باشد و آخرش کار دانشگاه به درد صنعت بخورد. در نگاهم شاید این مسأله تناقض داشت با خصوصیسازی و از این جور حرفهای دیگر. اینجا هم دولت متولی اصلی است حتی برای دانشگاههای خصوصی مثل دانشگاه ما (در مورد چراییاش دلایلی به ذهنم میرسد ولی اطمینان ندارم که واقعاً دلیل همین باشد. نظر شما چیست؟)
صنعت هم به فکر پول درآوردن است با روشهای جدید. همین میشود که در امریکا نخبهها معمولاً انتخاب اولشان صنعت است و انتخاب دومشان استادی دانشگاه. صنعت سختیهای خودش را دارد و دانشگاه هم همین طور. دانشگاه مدام از صنعت استاد میآورد تا درس بدهد یا سخنرانی علمی دعوت میکند تا از نیازها غافل نماند و صنعت هم از استادها مشاوره میگیرد و دانشجوها را جذب میکند برای کارمندی یا حتی کارآموزی تا از مسائل جدید عقب نماند. هر کس سلیقهای دارد و بر همین اساس توزیعی قابل قبول شکل میگیرد.
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
همسفر شراب (قسمت هشتم - پروژه، استاد راهنما و دانشجو)
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکامعمولاً دانشجوهایی که بورس میگیرند از قبل برایشان پروژهای تعریف شده است. راستش من خودم این سبک را دوست ندارم. یعنی قبلاً فکر میکردم خیلی جالب و دوستداشتنی است که آدم تکلیفش معلوم باشد. ولی وقتی از همان اولین روزی که آمدم چند متن راهنما به دستم دادند و گفتند این کار را ادامه بده حس کردم هیچ انتخاب و آزادیای ندارم. کار که ادامه پیدا کرد فهمیدم واقعاً آزادی دانشجو در انتخاب پروژه خیلی پایین است مگر این که دانشجو از بورسهای خاص دولتی یا شرکتی برخودار باشد (چیزی شبیه به بورس وزارت علوم که دانشجو خودش هزینهاش را از طریقی میدهد و آزادی کامل در تعیین پروژهاش دارد).
حتی آزادی در انتخاب مسیر انجام پروژه بستگی به استاد راهنما دارد. استاد راهنماهایی را میشناسم که یک مسألهٔ کلی را میگویند و بعد مثلاً تا یک هفتهٔ بعدش نتیجهٔ کار را از دانشجو میطلبند. از آن طرف هم استادهایی هستند که از الف تا «یا»ی کار را میخواهند دقیق و مرحله به مرحله اجرا شود. استاد من با این سبک رفتار میکند.
بعضیها از این سبک خیلی خوششان میآید بعضی مثل من به آزادی عمل دانشجو اعتقاد بیشتری دارند. حتی یکی دو بار سعی کردم محض خودشیرینی علاوه بر کارهایی که از من خواسته شده بود کار جدیدی هم ارائه دهم که آنچنان توی ذوقم زدند که از این کارم پشیمان شدم.
حالا هدفم از این حرفها این است که این توهم که اینجا نخبهٔ مملکت را میآورند و حلوا حلوایش میکنند پنبهدانهٔ شتر است. در این بهشت شداد، کسی مفتی به کسی پول نمیدهد. اسماْ دانشجو بیست ساعت در هفته باید به کارهای آزمایشگاه مشغول باشد ولی رسماً دانشجو تا نفس دارد باید برای استاد کار کند و آخرش شاید استاد راضی باشد شاید هم نباشد. استادم تعریف میکرد که دانشجویی بوده که سه روز نخوابیده و آخرش هم راهی بیمارستان شده.
حتی آزادی در انتخاب مسیر انجام پروژه بستگی به استاد راهنما دارد. استاد راهنماهایی را میشناسم که یک مسألهٔ کلی را میگویند و بعد مثلاً تا یک هفتهٔ بعدش نتیجهٔ کار را از دانشجو میطلبند. از آن طرف هم استادهایی هستند که از الف تا «یا»ی کار را میخواهند دقیق و مرحله به مرحله اجرا شود. استاد من با این سبک رفتار میکند.
بعضیها از این سبک خیلی خوششان میآید بعضی مثل من به آزادی عمل دانشجو اعتقاد بیشتری دارند. حتی یکی دو بار سعی کردم محض خودشیرینی علاوه بر کارهایی که از من خواسته شده بود کار جدیدی هم ارائه دهم که آنچنان توی ذوقم زدند که از این کارم پشیمان شدم.
حالا هدفم از این حرفها این است که این توهم که اینجا نخبهٔ مملکت را میآورند و حلوا حلوایش میکنند پنبهدانهٔ شتر است. در این بهشت شداد، کسی مفتی به کسی پول نمیدهد. اسماْ دانشجو بیست ساعت در هفته باید به کارهای آزمایشگاه مشغول باشد ولی رسماً دانشجو تا نفس دارد باید برای استاد کار کند و آخرش شاید استاد راضی باشد شاید هم نباشد. استادم تعریف میکرد که دانشجویی بوده که سه روز نخوابیده و آخرش هم راهی بیمارستان شده.
معمولاً پروژههایی که تعریف میشود از سازمانهای دولتی هستند. خودمانیاش این میشود که صنعت نیازی به خیلی از حرفهای امروزین در دانشگاهها ندارد. مثلاً این که یکهزارم بر دقت یک مترجم اضافه شود (البته استثنا هم خیلی زیاد است مخصوصاً در رشتههای دیگر. مثلاً شرکت کانادیسون که پیمانکار برق و گاز است پروژههایش را به دانشگاه میسپرد؛ پروژههایی مانند بهبود مصرف فلان و شیوههای نوین افزایش مشتری و الخ).
شرکتهای صنعتی پیشرویی مثل گوگل هم خودشان فارغالتحصیلان و استادانی را استخدام کردهاند که تماموقت در اختیارشان باشد و برایشان تحقیق کنند. البته بعضاً پیش میآید که این شرکتها هم در دانشگاه سرمایهگذاری کنند چون در یک موضوع خاص کسی که سرش به تنش میارزد در دانشگاه مشغول به کار است.
مثلاً پروژهای که من در آن کار میکنم برای آی.بی.ام. هست که خود آی.بی.ام. آن را از یک سازمان دولتی گرفته است. این که پروژههای مهندسی که تعریف میشود برای کمک به بشریت و اینهاست همان قصهٔ گربه و موش و رضای خداست. در این کشور همه چیز اول سبکسنگین میشود. آخرش هم همین است که یک استاد فلسطینی روی پروژههایی کار میکند که تهش را میشود حدس زد به چه دردهایی میخورد. خودم در جلسهای بودم که یکی از محققین داشت پروژهای را ارائه میداد؛ پروژهای برای استخراج اطلاعات. آدمبدهای مثالش در ارائه حزبالله لبنان بود و از این جور اسمها.
چشم دانشگاه به جیب دولتیهاست و چشم دولتیها هم... (بماند، جملات زیبایی از مرحوم نادر ابراهیمی در انتها (پینوشت) هست. خوب توصیفشان کرده). یادم هست چند سال پیش صحبت رهبر را در جمع دولتیها خوانده بودم که گفته بود دولت باید متولی امر صنعت و پژوهش در دانشگاهها باشد.
همیشه برایم سؤال بود که چطور میشود دولت متولی باشد و آخرش کار دانشگاه به درد صنعت بخورد. در نگاهم شاید این مسأله تناقض داشت با خصوصیسازی و از این جور حرفهای دیگر. اینجا هم دولت متولی اصلی است حتی برای دانشگاههای خصوصی مثل دانشگاه ما (در مورد چراییاش دلایلی به ذهنم میرسد ولی اطمینان ندارم که واقعاً دلیل همین باشد. نظر شما چیست؟)
صنعت هم به فکر پول درآوردن است با روشهای جدید. همین میشود که در امریکا نخبهها معمولاً انتخاب اولشان صنعت است و انتخاب دومشان استادی دانشگاه. صنعت سختیهای خودش را دارد و دانشگاه هم همین طور. دانشگاه مدام از صنعت استاد میآورد تا درس بدهد یا سخنرانی علمی دعوت میکند تا از نیازها غافل نماند و صنعت هم از استادها مشاوره میگیرد و دانشجوها را جذب میکند برای کارمندی یا حتی کارآموزی تا از مسائل جدید عقب نماند. هر کس سلیقهای دارد و بر همین اساس توزیعی قابل قبول شکل میگیرد.
شرکتهای صنعتی پیشرویی مثل گوگل هم خودشان فارغالتحصیلان و استادانی را استخدام کردهاند که تماموقت در اختیارشان باشد و برایشان تحقیق کنند. البته بعضاً پیش میآید که این شرکتها هم در دانشگاه سرمایهگذاری کنند چون در یک موضوع خاص کسی که سرش به تنش میارزد در دانشگاه مشغول به کار است.
مثلاً پروژهای که من در آن کار میکنم برای آی.بی.ام. هست که خود آی.بی.ام. آن را از یک سازمان دولتی گرفته است. این که پروژههای مهندسی که تعریف میشود برای کمک به بشریت و اینهاست همان قصهٔ گربه و موش و رضای خداست. در این کشور همه چیز اول سبکسنگین میشود. آخرش هم همین است که یک استاد فلسطینی روی پروژههایی کار میکند که تهش را میشود حدس زد به چه دردهایی میخورد. خودم در جلسهای بودم که یکی از محققین داشت پروژهای را ارائه میداد؛ پروژهای برای استخراج اطلاعات. آدمبدهای مثالش در ارائه حزبالله لبنان بود و از این جور اسمها.
چشم دانشگاه به جیب دولتیهاست و چشم دولتیها هم... (بماند، جملات زیبایی از مرحوم نادر ابراهیمی در انتها (پینوشت) هست. خوب توصیفشان کرده). یادم هست چند سال پیش صحبت رهبر را در جمع دولتیها خوانده بودم که گفته بود دولت باید متولی امر صنعت و پژوهش در دانشگاهها باشد.
همیشه برایم سؤال بود که چطور میشود دولت متولی باشد و آخرش کار دانشگاه به درد صنعت بخورد. در نگاهم شاید این مسأله تناقض داشت با خصوصیسازی و از این جور حرفهای دیگر. اینجا هم دولت متولی اصلی است حتی برای دانشگاههای خصوصی مثل دانشگاه ما (در مورد چراییاش دلایلی به ذهنم میرسد ولی اطمینان ندارم که واقعاً دلیل همین باشد. نظر شما چیست؟)
صنعت هم به فکر پول درآوردن است با روشهای جدید. همین میشود که در امریکا نخبهها معمولاً انتخاب اولشان صنعت است و انتخاب دومشان استادی دانشگاه. صنعت سختیهای خودش را دارد و دانشگاه هم همین طور. دانشگاه مدام از صنعت استاد میآورد تا درس بدهد یا سخنرانی علمی دعوت میکند تا از نیازها غافل نماند و صنعت هم از استادها مشاوره میگیرد و دانشجوها را جذب میکند برای کارمندی یا حتی کارآموزی تا از مسائل جدید عقب نماند. هر کس سلیقهای دارد و بر همین اساس توزیعی قابل قبول شکل میگیرد.
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سی و هشتم-بخش دوم)
۱۵ مهر ۱۴۰۱
با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم ویدئوهای تحلیلی رابرت اف کندی...
مطالعهمستند وضعیت شکست ( Fail State )
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
مستند وضعیت شکست Fail State کارگردان : الکس شبانو محصول : سال 2017 آمریکا ژانر : اجتماعی زبان: انگلیسی -...
مطالعهاصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
اصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهآمریکا همیشه مهمترین متحد اسرائیل...
مطالعهچرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
چرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : رسانه UNPacked از اوباما تا...
مطالعهداستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
داستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهدر این این ویدئو از برنامه...
مطالعه