ویزای دانشجویی آمریکا (قسمت هفتم)
۱۸ بهمن ۱۳۹۶
همسفر شراب (قسمت هفتم _ گربه ، موش و رضای خدا)
۱۸ بهمن ۱۳۹۶
ویزای دانشجویی آمریکا (قسمت هفتم)
۱۸ بهمن ۱۳۹۶
همسفر شراب (قسمت هفتم _ گربه ، موش و رضای خدا)
۱۸ بهمن ۱۳۹۶
امروز می خواهم برای شما از سیستم کاری آمریکا بنویسم. معمولا چون ذهن ما بعد از ورود به آمریکا فقط درگیر جستجو و پیدا کردن یک کار است, کمتر به ساختار گردش سازمانی و نحوه چینش آنها توجه می کنیم.

اگر به من بگویند که در یک عبارت کوتاه سیستم کاری آمریکا را تشریح کن می گویم که شرکتهای آمریکایی دقیقا مجموعه هایی هستند مانند لیگ های فوتبال برتر اروپا.

اگر رونالدو باشید, آنها برای بدست آوردن شما سر و دست می شکانند و هزینه های گزاف پرداخت می کنند و اگر غلامپور باشید, می خواهند به هر نحوی که شده از شر شما خلاص شوند. تمام کسانی که بازیکنان معمولی هستند هم در این محدوده می گنجند و هرچه تواناتر باشند, خواهان بیشتری پیدا کرده و شرایط بهتری را مهیا می کنند.

ممکن است در یک روستای دور افتاده, فردی پیدا شود که بازی او از رونالدو هم بهتر باشد ولی باشگاه ها حاضر نیستد که یک هزارم رونالدو هم به او پول بدهند و حتی اگر مجانی هم بازی کند او را به لیگ حرفه ای راه نمی دهند. اصولا آن فرد بازیکن بدون طی مراحل مشخص و بازی در لیگهای رده پایین تر اصلا راهی به تیم بارسلونا پیدا نمی کند که بتواند توانایی خود را اثبات کند.

پس تا اینجا فهمیدیم که دو عامل مهم در پیدا کردن یک کار خوب در آمریکا موثر است. اول توانایی فرد و دوم تجربه کار در یک شرکت معتبر آمریکایی و یا تحصیلات در یک دانشگاه شناخته شده آمریکایی. عامل سومی هم وجود دارد که من اسم آن را شانس می گذارم. مثلا ممکن است مربی یک تیم بزرگ بطور اتفاقی بازی کسی را ببیند و در همان موقع هم نیاز مبرمی به آن فرد داشته باشد. بقول معروف باید در زمان و مکان مناسب, توسط فرد مناسبی دیده شوید.

ولی اگر نمیتوانید شوت بزنید, وجود هزاران پارتی گردن کلفت فقط می تواند شما را به آنجا برساند که به آن شرکت رفته و مصاحبه کنید. اگر در فاصله دو قدمی دروازه توپ را به هوا بشوتید, در همان دقیقه عذر شما خواسته خواهد شد. البته ناگفته نماند که در بسیاری از مواقع ما توپ را به هوا می شوتیم و سپس پیش خودمان فکر می کنیم که عجب شوت عالی زدیم. سپس وقتی جواب نه را شنیدیم می گوییم که آنها نژاد پرست هستند و فقط بخاطر لهجه و یا مذهبم من را رد کردند.

حالا فرض کنید که شما این مراحل را پشت سر گذاشته اید و در یک شرکت متوسط و در یک پست کاری استخدام شدید. اول از همه بگویم که در آمریکا چیزی به نام کارمند به آن شکلی که شما در ایران می شناسید وجود ندارد. مثل این می ماند که دروازه بان تیم منچستر یونایتد بگوید که خوب من استخدام شده ام که هر روز توی دروازه بایستم و توپ بگیرم من هم دارم به وظیفه ام عمل می کنم. شما بهتر می دانید که دروازه بان چنین تیمی شدن بسیار بیشتر از یک کارمندی و یک کار روتین هر روزه است.

در آمریکا شغلی که در یک اداره بنشینید تا ارباب رجوع به شما مراجعه کند و شما زیر برگه او را امضاء کنید وجود ندارد. در آمریکا شغلی که معادل معاون دفتری مدیر اداره هماهنگی گسترش وزارت فلان و بهمان باشد نیست و اگر هم باشد به درد ما نمی خورد و آن را به ما نمی دهند. در اینجا باید کار انجام شود و به اندازه ارزش کاری که انجام می شود به شما حقوق پرداخت می کنند.

هر شش ماه یک بار و در برخی از شرکت ها هر سه ماه یک بار پرونده کاری شما توسط مدیرتان بازنگری می شود. اگر از کار شما راضی باشند, از شما تشکر می کنند و مقداری هم به شما اضافه حقوق می دهند و اگر از کار شما راضی نباشند می گویند که شما از فردا دیگر تشریف نیاورید.

فرمهای ارزیابی معمولا حاوی ده تا بیست آیتم مختلف است که شما برای هر کدام از آنها امتیاز می گیرید. مثلا شرکت ما فرمهایی دارد که بیست مورد مختلف دارد و رئیس هرکس باید هر شش ماه یک بار آن را پر کند و در پرونده کاری شخص قرار دهد. چون حدود شش ماه است که رئیس من بازخرید شده است, من مستقیما به وایزپرزیدنت شرکت گزارش می دهم و حدود شش نفر دیگر هم به من گزارش می دهند. اینجا از کلمه رئیس استفاده نمی کنند و فقط می گویند که چه کسی به چه کسی گزارش می دهد. همیشه آن کسی که فقط گزارش می دهد و گزارش نمی گیرد, مسئولیت کمتری دارد چون مثلا من باید گزارش کاری هفت نفر را به وایزپرزیدنت کمپانی بدهم.

در آمریکا حتی ممکن است کسی که گزارش می گیرد حقوق کمتری از کسی که گزارش می دهد داشته باشد. این فقط بستگی به بازار آن حرفه و میزان عرضه و تقاضا و یا کلیدی بودن آن شغل بخصوص دارد. مثلا خیلی از بازیکنان فوتبال پول بیشتری از مربی های خودشان می گیرند در حالی که وظیفه دارند به او گزارش بدهند و از دستوراتش اطاعت کنند.

محدوده حقوق معمولا توسط بازار کار مشخص می شود. به عنوان مثال میانگین حقوق یک تکنسین برق سالی چهل و پنج هزار تومان است ولی ممکن است کسی چهل هزار دلار بگیرد و کسی پنجاه هزار دلار و این بستگی به اندازه تجربه کاری و میزان نیاز متقاضی دارد.

همانگونه که در لیگهای برتر اروپا و یا لیگهای بسکتبال و یا فوتبال آمریکا خرید و فروش و انتقال بازیکنان انجام می شود, در شرکتهای آمریکایی نیز این عمل انجام می گیرد. اگر یک شرکت رقیب از کار شما خوشش بیاید, به شما پیشنهاد کار با حقوق بالاتر می دهد. سپس شما آن پیشنهاد را به مدیر خودتان نشان می دهید و او تصمیم می گیرد که آیا آن حقوق بالاتر را به شما پرداخت کند و یا اینگه بگذارد که شما بروید. هیچ چیز مخفی در این گونه روابط وجود ندارد و حق هر کسی است که محل کار خود را تغییر دهد و در جایی کار کند که حقوق بیشتری پرداخت می کنند. اینجا بی چشم و رویی و آی من به او محبت کردم و از کوچه و خیابان جمعش کردم و نون و نمک و این چیزها وجود ندارد.

می توان نتیجه گرفت که کار در آمریکا حرفه ای است و افراد همواره نکات بارز کاری خودشان را در اینترنت به نمایش می گذارند تا بتوانند پیشنهاد های بهتر و جذاب تری را از دیگران دریافت نمایند. در آمریکا کسی شکسته نفسی نمی کند و سعی می کنند برتری ها و یا نکات مثبت خودشان را به بهترین نحو جلوه دهند. اسم این کار در آمریکا یک ارائه کاری و یا یک رزومه خوب است.

متاسفانه من هنوز در این جور موارد بیغ هستم و به همان روش ایران عمل می کنم. برای من خیلی سخت است که در مراحلی که کار خیلی موثری برای شرکت انجام داده ام تقاضای اضافه حقوق کنم و دیگران هم به من می گویند که تو احمق هستی. البته مدیران شرکت هم از این حالت من تعجب می کنند و خودشان در این دوسال سعی کرده اند یک جورهایی حقوق من را افزایش دهند. این شیوه کاری من اصلا ره به جایی نمی برد و وقتی من بخواهم به شرکت دیگری بروم اولین سوالی که از من می کنند این است که چرا اگر بازنگری کاریت اینقدر خوب بوده است پول کمی در این دو سال به حقوقت اضافه شده است!

در واقع مدیرهای اینجا با کارکنانشان بازی می کنند و مثل فنون ماهیگیری, اگر شما بکشید آنها شل می کنند و اگر شما شل کنید آنها می کشند. البته اگر شما زیاد بکشید حتی ممکن نخ پاره شود! من چون هنوز به قواعد این بازی ها وارد نیستم ترجیح می دهم که سرم را بیاندازم پایین و کارم را بکنم تا یک موقع من را با اردنگی از شرکت نیاندازند بیرون.

روابط کاری هم معمولا صمیمی است و شما به ندرت نحوه برخورد رئیس و مرئوسی را که در ایران رواج دارد می بینید. البته در آمریکا به سکشوال هرسمنت و یا آزار جنسی بسیار حساس هستند و با کوچکترین مشکلی شما را اخراج می کنند و در پرونده کاری شما هم درج خواهد شد. در روزی که شما را استخدام می کنند خیلی واضح و روشن این مسئله را به شما تذکر می دهند. من دقیقا محدوده آن را نمی دانم برای همین هیچ وقت به هیچ کس در محیط کار دست نمیزنم. اینجا دیدن آزاد است ولی مثل موزه ها نباید به چیزی دست بزنید!!! البته خود من در موارد زیادی مورد آزار جنسی دختران شرکت قرار گرفته ام! ولی لابد آنها میدانند که چگونه باید عمل کنند تا مشکلی برایشان پیش نیاید.

بهرحال در آمریکا برای حفظ کار باید مطالعه کرد و هر چند وقت یکبار باید نوآوری کرد. من کارهای بسیار ساده ای را که از دید خودم بی اهمیت است انجام می دهم ولی شرکت بخاطر آن جشن می گیرد و از من تشکر می کند. در ضمن من هیچوقت در مواقع بیکاری هوا را نگاه نمی کنم و یا با همکارانم صحبت نمیکنم بلکه در پشت کامپیوترم مطلب می نویسم. برای همین همه فکر می کنند که من سرم واقعا خیلی شلوغ است. اینها هم نکات جزئی هستند که باید آنها را رعایت کنیم.

مطالب مرتبط

امروز می خواهم برای شما از سیستم کاری آمریکا بنویسم. معمولا چون ذهن ما بعد از ورود به آمریکا فقط درگیر جستجو و پیدا کردن یک کار است, کمتر به ساختار گردش سازمانی و نحوه چینش آنها توجه می کنیم.

اگر به من بگویند که در یک عبارت کوتاه سیستم کاری آمریکا را تشریح کن می گویم که شرکتهای آمریکایی دقیقا مجموعه هایی هستند مانند لیگ های فوتبال برتر اروپا.

اگر رونالدو باشید, آنها برای بدست آوردن شما سر و دست می شکانند و هزینه های گزاف پرداخت می کنند و اگر غلامپور باشید, می خواهند به هر نحوی که شده از شر شما خلاص شوند. تمام کسانی که بازیکنان معمولی هستند هم در این محدوده می گنجند و هرچه تواناتر باشند, خواهان بیشتری پیدا کرده و شرایط بهتری را مهیا می کنند.

ممکن است در یک روستای دور افتاده, فردی پیدا شود که بازی او از رونالدو هم بهتر باشد ولی باشگاه ها حاضر نیستد که یک هزارم رونالدو هم به او پول بدهند و حتی اگر مجانی هم بازی کند او را به لیگ حرفه ای راه نمی دهند. اصولا آن فرد بازیکن بدون طی مراحل مشخص و بازی در لیگهای رده پایین تر اصلا راهی به تیم بارسلونا پیدا نمی کند که بتواند توانایی خود را اثبات کند.

پس تا اینجا فهمیدیم که دو عامل مهم در پیدا کردن یک کار خوب در آمریکا موثر است. اول توانایی فرد و دوم تجربه کار در یک شرکت معتبر آمریکایی و یا تحصیلات در یک دانشگاه شناخته شده آمریکایی. عامل سومی هم وجود دارد که من اسم آن را شانس می گذارم. مثلا ممکن است مربی یک تیم بزرگ بطور اتفاقی بازی کسی را ببیند و در همان موقع هم نیاز مبرمی به آن فرد داشته باشد. بقول معروف باید در زمان و مکان مناسب, توسط فرد مناسبی دیده شوید.

ولی اگر نمیتوانید شوت بزنید, وجود هزاران پارتی گردن کلفت فقط می تواند شما را به آنجا برساند که به آن شرکت رفته و مصاحبه کنید. اگر در فاصله دو قدمی دروازه توپ را به هوا بشوتید, در همان دقیقه عذر شما خواسته خواهد شد. البته ناگفته نماند که در بسیاری از مواقع ما توپ را به هوا می شوتیم و سپس پیش خودمان فکر می کنیم که عجب شوت عالی زدیم. سپس وقتی جواب نه را شنیدیم می گوییم که آنها نژاد پرست هستند و فقط بخاطر لهجه و یا مذهبم من را رد کردند.

حالا فرض کنید که شما این مراحل را پشت سر گذاشته اید و در یک شرکت متوسط و در یک پست کاری استخدام شدید. اول از همه بگویم که در آمریکا چیزی به نام کارمند به آن شکلی که شما در ایران می شناسید وجود ندارد. مثل این می ماند که دروازه بان تیم منچستر یونایتد بگوید که خوب من استخدام شده ام که هر روز توی دروازه بایستم و توپ بگیرم من هم دارم به وظیفه ام عمل می کنم. شما بهتر می دانید که دروازه بان چنین تیمی شدن بسیار بیشتر از یک کارمندی و یک کار روتین هر روزه است.

در آمریکا شغلی که در یک اداره بنشینید تا ارباب رجوع به شما مراجعه کند و شما زیر برگه او را امضاء کنید وجود ندارد. در آمریکا شغلی که معادل معاون دفتری مدیر اداره هماهنگی گسترش وزارت فلان و بهمان باشد نیست و اگر هم باشد به درد ما نمی خورد و آن را به ما نمی دهند. در اینجا باید کار انجام شود و به اندازه ارزش کاری که انجام می شود به شما حقوق پرداخت می کنند.

هر شش ماه یک بار و در برخی از شرکت ها هر سه ماه یک بار پرونده کاری شما توسط مدیرتان بازنگری می شود. اگر از کار شما راضی باشند, از شما تشکر می کنند و مقداری هم به شما اضافه حقوق می دهند و اگر از کار شما راضی نباشند می گویند که شما از فردا دیگر تشریف نیاورید.

فرمهای ارزیابی معمولا حاوی ده تا بیست آیتم مختلف است که شما برای هر کدام از آنها امتیاز می گیرید. مثلا شرکت ما فرمهایی دارد که بیست مورد مختلف دارد و رئیس هرکس باید هر شش ماه یک بار آن را پر کند و در پرونده کاری شخص قرار دهد. چون حدود شش ماه است که رئیس من بازخرید شده است, من مستقیما به وایزپرزیدنت شرکت گزارش می دهم و حدود شش نفر دیگر هم به من گزارش می دهند. اینجا از کلمه رئیس استفاده نمی کنند و فقط می گویند که چه کسی به چه کسی گزارش می دهد. همیشه آن کسی که فقط گزارش می دهد و گزارش نمی گیرد, مسئولیت کمتری دارد چون مثلا من باید گزارش کاری هفت نفر را به وایزپرزیدنت کمپانی بدهم.

در آمریکا حتی ممکن است کسی که گزارش می گیرد حقوق کمتری از کسی که گزارش می دهد داشته باشد. این فقط بستگی به بازار آن حرفه و میزان عرضه و تقاضا و یا کلیدی بودن آن شغل بخصوص دارد. مثلا خیلی از بازیکنان فوتبال پول بیشتری از مربی های خودشان می گیرند در حالی که وظیفه دارند به او گزارش بدهند و از دستوراتش اطاعت کنند.

محدوده حقوق معمولا توسط بازار کار مشخص می شود. به عنوان مثال میانگین حقوق یک تکنسین برق سالی چهل و پنج هزار تومان است ولی ممکن است کسی چهل هزار دلار بگیرد و کسی پنجاه هزار دلار و این بستگی به اندازه تجربه کاری و میزان نیاز متقاضی دارد.

همانگونه که در لیگهای برتر اروپا و یا لیگهای بسکتبال و یا فوتبال آمریکا خرید و فروش و انتقال بازیکنان انجام می شود, در شرکتهای آمریکایی نیز این عمل انجام می گیرد. اگر یک شرکت رقیب از کار شما خوشش بیاید, به شما پیشنهاد کار با حقوق بالاتر می دهد. سپس شما آن پیشنهاد را به مدیر خودتان نشان می دهید و او تصمیم می گیرد که آیا آن حقوق بالاتر را به شما پرداخت کند و یا اینگه بگذارد که شما بروید. هیچ چیز مخفی در این گونه روابط وجود ندارد و حق هر کسی است که محل کار خود را تغییر دهد و در جایی کار کند که حقوق بیشتری پرداخت می کنند. اینجا بی چشم و رویی و آی من به او محبت کردم و از کوچه و خیابان جمعش کردم و نون و نمک و این چیزها وجود ندارد.

می توان نتیجه گرفت که کار در آمریکا حرفه ای است و افراد همواره نکات بارز کاری خودشان را در اینترنت به نمایش می گذارند تا بتوانند پیشنهاد های بهتر و جذاب تری را از دیگران دریافت نمایند. در آمریکا کسی شکسته نفسی نمی کند و سعی می کنند برتری ها و یا نکات مثبت خودشان را به بهترین نحو جلوه دهند. اسم این کار در آمریکا یک ارائه کاری و یا یک رزومه خوب است.

متاسفانه من هنوز در این جور موارد بیغ هستم و به همان روش ایران عمل می کنم. برای من خیلی سخت است که در مراحلی که کار خیلی موثری برای شرکت انجام داده ام تقاضای اضافه حقوق کنم و دیگران هم به من می گویند که تو احمق هستی. البته مدیران شرکت هم از این حالت من تعجب می کنند و خودشان در این دوسال سعی کرده اند یک جورهایی حقوق من را افزایش دهند. این شیوه کاری من اصلا ره به جایی نمی برد و وقتی من بخواهم به شرکت دیگری بروم اولین سوالی که از من می کنند این است که چرا اگر بازنگری کاریت اینقدر خوب بوده است پول کمی در این دو سال به حقوقت اضافه شده است!

در واقع مدیرهای اینجا با کارکنانشان بازی می کنند و مثل فنون ماهیگیری, اگر شما بکشید آنها شل می کنند و اگر شما شل کنید آنها می کشند. البته اگر شما زیاد بکشید حتی ممکن نخ پاره شود! من چون هنوز به قواعد این بازی ها وارد نیستم ترجیح می دهم که سرم را بیاندازم پایین و کارم را بکنم تا یک موقع من را با اردنگی از شرکت نیاندازند بیرون.

روابط کاری هم معمولا صمیمی است و شما به ندرت نحوه برخورد رئیس و مرئوسی را که در ایران رواج دارد می بینید. البته در آمریکا به سکشوال هرسمنت و یا آزار جنسی بسیار حساس هستند و با کوچکترین مشکلی شما را اخراج می کنند و در پرونده کاری شما هم درج خواهد شد. در روزی که شما را استخدام می کنند خیلی واضح و روشن این مسئله را به شما تذکر می دهند. من دقیقا محدوده آن را نمی دانم برای همین هیچ وقت به هیچ کس در محیط کار دست نمیزنم. اینجا دیدن آزاد است ولی مثل موزه ها نباید به چیزی دست بزنید!!! البته خود من در موارد زیادی مورد آزار جنسی دختران شرکت قرار گرفته ام! ولی لابد آنها میدانند که چگونه باید عمل کنند تا مشکلی برایشان پیش نیاید.

بهرحال در آمریکا برای حفظ کار باید مطالعه کرد و هر چند وقت یکبار باید نوآوری کرد. من کارهای بسیار ساده ای را که از دید خودم بی اهمیت است انجام می دهم ولی شرکت بخاطر آن جشن می گیرد و از من تشکر می کند. در ضمن من هیچوقت در مواقع بیکاری هوا را نگاه نمی کنم و یا با همکارانم صحبت نمیکنم بلکه در پشت کامپیوترم مطلب می نویسم. برای همین همه فکر می کنند که من سرم واقعا خیلی شلوغ است. اینها هم نکات جزئی هستند که باید آنها را رعایت کنیم.

مطالب مرتبط