درگیرى پلیس با بومی های مخالف احداث خط لوله
۱ بهمن ۱۳۹۶
ازدواج و خانواده در آمریکا (بخش دوم)
۱ بهمن ۱۳۹۶
درگیرى پلیس با بومی های مخالف احداث خط لوله
۱ بهمن ۱۳۹۶
ازدواج و خانواده در آمریکا (بخش دوم)
۱ بهمن ۱۳۹۶

ازدواج و خانواده در آمریکا(بخش اول)

مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکا
مفهوم خانواده از مهمترین مقولات اجتماعی است که در جامعه آمریکا شمالی، تا الان، از جایگاه بالایی برخوردار است، و نیز از جمله متغیرهای اجتماعی است که در گذر تاریخ متحمل تغییرات ساختاری بسیاری شده است.

آلوین تافلر در کتاب موج سوم تاریخ بشر را به سه دوره عصر کشاورزی، عصر صنعت، و نهایتا عصر دیجیتال تقسیم می کند و کارکرد و شکل خانواده را در هر کدام بسته به مقتضیات هر عصر به طور مختصر توصیف می کند. ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن نیز فلسفه زیربنایی فرزندآوری (به خصوص پسر) و تشکیل خانواده را حفظ املاک و دارایی و پرورش نیروی کار رایگان می‌دانست. خیلی از مواقع در فیلم‌ها یا حتی در واقعیت زندگی خود شنیده ایم که پدرها به فرزندان خود می‌گویند: "من تو را بزرگ کردم که عصای دستم باشی".

در عصر صنعت نیز دولت در جایی جامه خانواده را بر تن کرد و سعی در شبیه‌سازی کارکردهای خانواده کرد و در جایی دیگر تعریفی از خانواده ارائه داد که روابط تعریف شده در مذهب میان زن و مرد و وابستگی‌های سنتی خانوادگی را بی‌اعتبار ساخت؛ هر دو به جهت تولید نیروی کار ارزان و ایجاد بهره‌وری و سود اقتصادی بی انتها برای دولت،ها و بنگاه‌های اقتصادی وابسته به آنها. در واقع گونه‌ایی از خانواده که امتداد آن را در عصر مدرن یا دیجیتال به شکل دیگری می‌بینیم.

اما اکنون در عصر دیجیتال، یا از دیدگاه اجتماعی عصر پست مدرن، خانواده معنا و ساختارهای متفاوتی یافته است. ازدواج و خانواده‌های همجنسگرا از این دست است. آنچه در عصر حاضر در رابطه با روابط صمیمی یا عاشقانه انسانها بیش از همه بر آن تاکید می،شود و بر دیگر جنبه‌ها پیشی گرفته، عشق یا LOVE است.

در جوامع پیشرفته و در برخی از شهرهای کشور ما کمتر می‌شنوید کسی با هدف فرزندآوری ازدواج کند و تشکیل خانواده دهد، بلکه گفته می‌شود به خاطر عشق و دوست داشتن است که دو نفر زندگی مشترک را بر تجرد ترجیح می‌دهند، و حالا ممکن است فرزند یا فرزندانی هم در قبلش به وجود بیایند. به طور معمول افراد به جهت فرزندآوری رابطه صمیمانه و یا جنسی برقرار نمی‌کنند بلکه به خاطر چیزی است که از آن به عنوان عشق نام برده می‌شود و لذتی که از آن حاصل می‌شود.

وقتی هدف از یک رابطه فقط عشق شد، به نظر بنده بازتولید و یا Productivity معنای دست دومی می‌یابد یا به عبارتی در اولویت‌های پایین‌تر رابطه قرار می گیرد، پس دیگر فرقی نمی‌کند که این رابطه عاشقانه میان دو جنس موافق باشد یا مخالف؛ مهم عشق است. وقتی چنین روابطی اصالت و مشروعیت اجتماعی به دست آورد (اخیرا در حال به دست آوردن مشروعیت مذهبی هم هست)، تحت عناوینی همچون تساوی جنسیتی و آنچه در مقاله قبلی به آن پرداخته شد، دیگر انواع رابطه نیز بسته به میل انسان پدیدار خواهد شد که در بخش‌های بعدی به یکی آنها اشاره خواهم کرد.

حاصل این توجه عامدانه و صرف به عشق و توهم عشق عبارت است از کم رنگ شدن تقدس ازدواج، خانواده، و فرزندآوری در این چارچوب و نیز ظهور روابطی است که اساسا هیچ تولیدی به همراه ندارند.

نتیجه اینکه هم‌اکنون نیمی از ازدواج‌ها در ایالات متحده منجر به طلاق و نیز نزدیک به نیمی از تولدها نامشروع (با تخطی از تعریف سنتی و مذهبی از ازدواج) هستند. در چنین محیطی دلبستگی‌ها و وابستگی‌های عاطفی و خانوادگی نه چندان محکم و قوی شکل می‌گیرد و اهمیت بر استقلال فردی افراد به شدت افزایش و شکل خاصی از سبک زندگی را به وجود می‌آورد.

به نظرم این نوعی از سبک زندگی است که دولت‌ها برای بهره‌وری و سودآوری هرچه بیشتر اقتصادی و نیز داشتن ارتش‌هایی قوی به آن نیاز دارند. نیروی های کار و سربازهایی که دلبستگی و وابستگی‌های خانوادگی کمی دارند یا اصلا ندارند از هر چیزی برای دولت‌ها بهترند.

مطالب مرتبط

ازدواج و خانواده در آمریکا(بخش اول)

مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکا
مفهوم خانواده از مهمترین مقولات اجتماعی است که در جامعه آمریکا شمالی، تا الان، از جایگاه بالایی برخوردار است، و نیز از جمله متغیرهای اجتماعی است که در گذر تاریخ متحمل تغییرات ساختاری بسیاری شده است.

آلوین تافلر در کتاب موج سوم تاریخ بشر را به سه دوره عصر کشاورزی، عصر صنعت، و نهایتا عصر دیجیتال تقسیم می کند و کارکرد و شکل خانواده را در هر کدام بسته به مقتضیات هر عصر به طور مختصر توصیف می کند. ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن نیز فلسفه زیربنایی فرزندآوری (به خصوص پسر) و تشکیل خانواده را حفظ املاک و دارایی و پرورش نیروی کار رایگان می‌دانست. خیلی از مواقع در فیلم‌ها یا حتی در واقعیت زندگی خود شنیده ایم که پدرها به فرزندان خود می‌گویند: "من تو را بزرگ کردم که عصای دستم باشی".

در عصر صنعت نیز دولت در جایی جامه خانواده را بر تن کرد و سعی در شبیه‌سازی کارکردهای خانواده کرد و در جایی دیگر تعریفی از خانواده ارائه داد که روابط تعریف شده در مذهب میان زن و مرد و وابستگی‌های سنتی خانوادگی را بی‌اعتبار ساخت؛ هر دو به جهت تولید نیروی کار ارزان و ایجاد بهره‌وری و سود اقتصادی بی انتها برای دولت،ها و بنگاه‌های اقتصادی وابسته به آنها. در واقع گونه‌ایی از خانواده که امتداد آن را در عصر مدرن یا دیجیتال به شکل دیگری می‌بینیم.

اما اکنون در عصر دیجیتال، یا از دیدگاه اجتماعی عصر پست مدرن، خانواده معنا و ساختارهای متفاوتی یافته است. ازدواج و خانواده‌های همجنسگرا از این دست است. آنچه در عصر حاضر در رابطه با روابط صمیمی یا عاشقانه انسانها بیش از همه بر آن تاکید می،شود و بر دیگر جنبه‌ها پیشی گرفته، عشق یا LOVE است.

در جوامع پیشرفته و در برخی از شهرهای کشور ما کمتر می‌شنوید کسی با هدف فرزندآوری ازدواج کند و تشکیل خانواده دهد، بلکه گفته می‌شود به خاطر عشق و دوست داشتن است که دو نفر زندگی مشترک را بر تجرد ترجیح می‌دهند، و حالا ممکن است فرزند یا فرزندانی هم در قبلش به وجود بیایند. به طور معمول افراد به جهت فرزندآوری رابطه صمیمانه و یا جنسی برقرار نمی‌کنند بلکه به خاطر چیزی است که از آن به عنوان عشق نام برده می‌شود و لذتی که از آن حاصل می‌شود.

وقتی هدف از یک رابطه فقط عشق شد، به نظر بنده بازتولید و یا Productivity معنای دست دومی می‌یابد یا به عبارتی در اولویت‌های پایین‌تر رابطه قرار می گیرد، پس دیگر فرقی نمی‌کند که این رابطه عاشقانه میان دو جنس موافق باشد یا مخالف؛ مهم عشق است. وقتی چنین روابطی اصالت و مشروعیت اجتماعی به دست آورد (اخیرا در حال به دست آوردن مشروعیت مذهبی هم هست)، تحت عناوینی همچون تساوی جنسیتی و آنچه در مقاله قبلی به آن پرداخته شد، دیگر انواع رابطه نیز بسته به میل انسان پدیدار خواهد شد که در بخش‌های بعدی به یکی آنها اشاره خواهم کرد.

حاصل این توجه عامدانه و صرف به عشق و توهم عشق عبارت است از کم رنگ شدن تقدس ازدواج، خانواده، و فرزندآوری در این چارچوب و نیز ظهور روابطی است که اساسا هیچ تولیدی به همراه ندارند.

نتیجه اینکه هم‌اکنون نیمی از ازدواج‌ها در ایالات متحده منجر به طلاق و نیز نزدیک به نیمی از تولدها نامشروع (با تخطی از تعریف سنتی و مذهبی از ازدواج) هستند. در چنین محیطی دلبستگی‌ها و وابستگی‌های عاطفی و خانوادگی نه چندان محکم و قوی شکل می‌گیرد و اهمیت بر استقلال فردی افراد به شدت افزایش و شکل خاصی از سبک زندگی را به وجود می‌آورد.

به نظرم این نوعی از سبک زندگی است که دولت‌ها برای بهره‌وری و سودآوری هرچه بیشتر اقتصادی و نیز داشتن ارتش‌هایی قوی به آن نیاز دارند. نیروی های کار و سربازهایی که دلبستگی و وابستگی‌های خانوادگی کمی دارند یا اصلا ندارند از هر چیزی برای دولت‌ها بهترند.

مطالب مرتبط



آخرین مطالب