با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعهمراحل چک آپ کودکان در بیمارستان شهر
۲۸ دی ۱۳۹۶فرهنگ عمومی در آمریکا
۲۸ دی ۱۳۹۶ویزای دانشجویی آمریکا(قسمت پنجم)
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکاقرار بود برای همکاری در ریسرچ با یکی از دانشگاههای کشور شیلی، سفری یک ماهه به سانتیاگو داشته باشم. دفعه سوم بود که استادم ازم میخواست که برم شیلی و من هم نهایتا قبول کرده بودم. از استادم درخواست کردم یه نامه به سفارت آمریکا در سانتیاگو بنویسه و راجع به سفر و ریسرچم توضیح بده که در تسریع صدور ویزا اثر داشته باشه.
نمیشد خانوادهام رو تنها بزارم آمریکا و برم شیلی چون ممکن بود ویزام خیلی دیر بیاد و خانمم به تنهایی از پس یه نوزاد ۸ ماهه و یه پسر ۸ ساله برنمیومد. قرار شد در تعطیلات بین دو ترم بریم شیلی...
مذاکرات هستهای ایران با قدرتهای جهانی در حال انجام بود. اون موقع ایرانیهای زیادی به این مذاکرات دل بسته بودند. ما دانشجوها هم حدس میزدیم این مذاکرات و توافقات به صدور بهتر ویزا منجر خواهد شد. تا اینکه یه اتفاق عجیب افتاد!
قرار بود روز ۱۵ دسامبر ۲۰۱۵ از دنور به هیوستن و از اونجا به سانتیاگو پایتخت شیلی پرواز داشته باشیم. ولی حدود یک ماه قبل از این سفر، یک عملیات تروریستی در یکی از شهرهای ایالت کالیفرنیا اتفاق افتاد. رسانههای آمریکایی گفتن این کار رو یه زوج پاکستانی- عربستانی انجام دادن. بلافاصله بعد از این عملیات تروریستی، کنگره آمریکا قانونی رو تصویب کرد که شهروندان کشورهای دیگه رو بطور غیر مستقیم از سفر به ایران و سوریه و عراق منع میکرد. ما که هیچ وقت نفهمیدیم چرا کار این زوج پاکستانی- عربستانی به پای ایرانیها نوشته شد ولی بعدها فهمیدیم در صدور ویزای ایرانیها تاثیر منفی گذاشته...
صبح ۱۶ دسامبر وارد سانتیاگو شدیم و در یک آپارتمان در منطقه Providencia مستقر شدیم. دوشنبه ۲۱ دسامبر وقت مصاحبه ویزای آمریکا داشتیم. حدود ساعت ۹ صبح بود که رسیدیم پشت در سفارت آمریکا. سفارت خلوتی بود. زود رفتیم داخل و انگشت نگاری و منتظر مصاحبه شدیم. بالاخره صدامون زد.
بعد از سلام و احوالپرسی یه نگاهی به فرم I20 من انداخت و گفت در آمریکا اقتصاد میخونی؟ خلاصه چند تا سوال پرسید و داشت یه چیزهایی تایپ میکرد. از فرصت استفاده کردم و گفتم من برای ریسرچ اومدم شیلی و دعوتنامه دانشگاه University of Adolf Ibanez رو نشون دادم ولی گفت لازمش نداره! خواستم نامه استادم رو بدم گفت مراحل ویزا روتین هست و به این مدارک نیازی نیست. بعد از مدت کوتاهی گفت ویزای شما و پسرت تایید (approve) شد! من که حسابی شوکه شده بودم پرسیدم مالتیپل هست؟ گفت بزار نگاه کنم. مکثی کرد و گفت مالتیپل دو ساله! پیش خودم خیلی خوشحال شدم و گفتم بالاخره یه بار درست حسابی به ما ویزا دادن! ولی این خوشحالی خیلی کوتاه بود. داستانهای زیادی در انتظارمون بود ...
شروع کرد به سوال پرسیدن از خانمم. چند تا سوال پرسید و یه دفعه گفت مثل اینکه مشکلی هست! گفتیم چه مشکلی؟ گفت باید اطلاعات بیشتری از خانمت بگیریم. پرسیدیم چه اطلاعاتی؟ گفت هفته بعد ایمیل بزنید که بهتون خبر بدیم. به افیسر توضیح دادم که ما باید ۱۳ ژانویه برگردیم آمریکا. افیسر گفت سعی میکنم قبل از اون تاریخ ویزا تون رو بدم.
بعد از یک هفته ایمیل زدم و در مورد وضعیت ویزا مون پرسیدم. جواب دادند که خانمت باید برای یه سری اطلاعات بیاد سفارت! روز بعد با خانمم و بچهها رفتیم سفارت. یه برگه کاغذ دادند به خانمم. اطلاعاتی راجع به آدرس منزل ایران و کشورهایی که در ده سال گذشته رفتی و این قبیل چیزها رو میخواستند. یعنی اطلاعاتی کلی که اکثرش رو قبلا داشتند.
مدتی که در شیلی بودیم خیلی سخت گذشت. هیچ ایرانی رو نمیشناختیم و زبون مردم شیلی (اسپانیایی) رو بلد نبودیم. حدود دو هفته از اقامت مون در سانتیاگو گذشت که دخترم دچار بیماری پوستی عجیبی شد. هیچ دکتری رو در شیلی نمیشناختم. بیماری دخترم رو به اطلاع سفارت رسوندم. با اینکه دخترم در آمریکا به دنیا اومده، و اینها نسبت به وضعیت آمریکاییها در کشورهای دیگه حساس هستند، عکس العمل خاصی نشون ندادن. فقط گفتن ممنون که به ما اطلاع دادین! نمیدونم چرا رفتارهای بشر دوستانه در قبال ما اعمال نمیشد...
کم کم به روز پرواز نزدیک شدیم. به سفارت ایمیل زدم که بپرسم ویزامون چی شد؟ جواب دادن که باید پروازم رو عقب بندازم. پرسیدم چقدر باید عقب بندازم، جواب دادند معلوم نیست کی ویزاتون صادر شه. بهشون گفتم میام پاسپورتها رو ازتون میگیرم. ویزامون برای اقامت در شیلی ۳۰ روزه بود و باید میرفتم درخواست میدادم که مدت ویزامون رو افزایش بدن...
در شرایط بدی گیر کرده بودیم. از یک طرف دخترم مریض بود، از طرف دیگه خانمم باید سریع برمیگشت آمریکا که امتحان جامع دوم دکترا رو بده، از یه طرف دیگه اصلا معلوم نبود که کی به ما ویزا میدن. باید بلیط برگشت به آمریکا رو هم عوض میکردم و نمیدونستم باید برای چه تاریخی بگیرم.
ادامه در قسمت بعد ان شاالله.
نمیشد خانوادهام رو تنها بزارم آمریکا و برم شیلی چون ممکن بود ویزام خیلی دیر بیاد و خانمم به تنهایی از پس یه نوزاد ۸ ماهه و یه پسر ۸ ساله برنمیومد. قرار شد در تعطیلات بین دو ترم بریم شیلی...
مذاکرات هستهای ایران با قدرتهای جهانی در حال انجام بود. اون موقع ایرانیهای زیادی به این مذاکرات دل بسته بودند. ما دانشجوها هم حدس میزدیم این مذاکرات و توافقات به صدور بهتر ویزا منجر خواهد شد. تا اینکه یه اتفاق عجیب افتاد!
قرار بود روز ۱۵ دسامبر ۲۰۱۵ از دنور به هیوستن و از اونجا به سانتیاگو پایتخت شیلی پرواز داشته باشیم. ولی حدود یک ماه قبل از این سفر، یک عملیات تروریستی در یکی از شهرهای ایالت کالیفرنیا اتفاق افتاد. رسانههای آمریکایی گفتن این کار رو یه زوج پاکستانی- عربستانی انجام دادن. بلافاصله بعد از این عملیات تروریستی، کنگره آمریکا قانونی رو تصویب کرد که شهروندان کشورهای دیگه رو بطور غیر مستقیم از سفر به ایران و سوریه و عراق منع میکرد. ما که هیچ وقت نفهمیدیم چرا کار این زوج پاکستانی- عربستانی به پای ایرانیها نوشته شد ولی بعدها فهمیدیم در صدور ویزای ایرانیها تاثیر منفی گذاشته...
صبح ۱۶ دسامبر وارد سانتیاگو شدیم و در یک آپارتمان در منطقه Providencia مستقر شدیم. دوشنبه ۲۱ دسامبر وقت مصاحبه ویزای آمریکا داشتیم. حدود ساعت ۹ صبح بود که رسیدیم پشت در سفارت آمریکا. سفارت خلوتی بود. زود رفتیم داخل و انگشت نگاری و منتظر مصاحبه شدیم. بالاخره صدامون زد.
بعد از سلام و احوالپرسی یه نگاهی به فرم I20 من انداخت و گفت در آمریکا اقتصاد میخونی؟ خلاصه چند تا سوال پرسید و داشت یه چیزهایی تایپ میکرد. از فرصت استفاده کردم و گفتم من برای ریسرچ اومدم شیلی و دعوتنامه دانشگاه University of Adolf Ibanez رو نشون دادم ولی گفت لازمش نداره! خواستم نامه استادم رو بدم گفت مراحل ویزا روتین هست و به این مدارک نیازی نیست. بعد از مدت کوتاهی گفت ویزای شما و پسرت تایید (approve) شد! من که حسابی شوکه شده بودم پرسیدم مالتیپل هست؟ گفت بزار نگاه کنم. مکثی کرد و گفت مالتیپل دو ساله! پیش خودم خیلی خوشحال شدم و گفتم بالاخره یه بار درست حسابی به ما ویزا دادن! ولی این خوشحالی خیلی کوتاه بود. داستانهای زیادی در انتظارمون بود ...
شروع کرد به سوال پرسیدن از خانمم. چند تا سوال پرسید و یه دفعه گفت مثل اینکه مشکلی هست! گفتیم چه مشکلی؟ گفت باید اطلاعات بیشتری از خانمت بگیریم. پرسیدیم چه اطلاعاتی؟ گفت هفته بعد ایمیل بزنید که بهتون خبر بدیم. به افیسر توضیح دادم که ما باید ۱۳ ژانویه برگردیم آمریکا. افیسر گفت سعی میکنم قبل از اون تاریخ ویزا تون رو بدم.
بعد از یک هفته ایمیل زدم و در مورد وضعیت ویزا مون پرسیدم. جواب دادند که خانمت باید برای یه سری اطلاعات بیاد سفارت! روز بعد با خانمم و بچهها رفتیم سفارت. یه برگه کاغذ دادند به خانمم. اطلاعاتی راجع به آدرس منزل ایران و کشورهایی که در ده سال گذشته رفتی و این قبیل چیزها رو میخواستند. یعنی اطلاعاتی کلی که اکثرش رو قبلا داشتند.
مدتی که در شیلی بودیم خیلی سخت گذشت. هیچ ایرانی رو نمیشناختیم و زبون مردم شیلی (اسپانیایی) رو بلد نبودیم. حدود دو هفته از اقامت مون در سانتیاگو گذشت که دخترم دچار بیماری پوستی عجیبی شد. هیچ دکتری رو در شیلی نمیشناختم. بیماری دخترم رو به اطلاع سفارت رسوندم. با اینکه دخترم در آمریکا به دنیا اومده، و اینها نسبت به وضعیت آمریکاییها در کشورهای دیگه حساس هستند، عکس العمل خاصی نشون ندادن. فقط گفتن ممنون که به ما اطلاع دادین! نمیدونم چرا رفتارهای بشر دوستانه در قبال ما اعمال نمیشد...
کم کم به روز پرواز نزدیک شدیم. به سفارت ایمیل زدم که بپرسم ویزامون چی شد؟ جواب دادن که باید پروازم رو عقب بندازم. پرسیدم چقدر باید عقب بندازم، جواب دادند معلوم نیست کی ویزاتون صادر شه. بهشون گفتم میام پاسپورتها رو ازتون میگیرم. ویزامون برای اقامت در شیلی ۳۰ روزه بود و باید میرفتم درخواست میدادم که مدت ویزامون رو افزایش بدن...
در شرایط بدی گیر کرده بودیم. از یک طرف دخترم مریض بود، از طرف دیگه خانمم باید سریع برمیگشت آمریکا که امتحان جامع دوم دکترا رو بده، از یه طرف دیگه اصلا معلوم نبود که کی به ما ویزا میدن. باید بلیط برگشت به آمریکا رو هم عوض میکردم و نمیدونستم باید برای چه تاریخی بگیرم.
ادامه در قسمت بعد ان شاالله.
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
ویزای دانشجویی آمریکا(قسمت پنجم)
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکاقرار بود برای همکاری در ریسرچ با یکی از دانشگاههای کشور شیلی، سفری یک ماهه به سانتیاگو داشته باشم. دفعه سوم بود که استادم ازم میخواست که برم شیلی و من هم نهایتا قبول کرده بودم. از استادم درخواست کردم یه نامه به سفارت آمریکا در سانتیاگو بنویسه و راجع به سفر و ریسرچم توضیح بده که در تسریع صدور ویزا اثر داشته باشه.
نمیشد خانوادهام رو تنها بزارم آمریکا و برم شیلی چون ممکن بود ویزام خیلی دیر بیاد و خانمم به تنهایی از پس یه نوزاد ۸ ماهه و یه پسر ۸ ساله برنمیومد. قرار شد در تعطیلات بین دو ترم بریم شیلی...
مذاکرات هستهای ایران با قدرتهای جهانی در حال انجام بود. اون موقع ایرانیهای زیادی به این مذاکرات دل بسته بودند. ما دانشجوها هم حدس میزدیم این مذاکرات و توافقات به صدور بهتر ویزا منجر خواهد شد. تا اینکه یه اتفاق عجیب افتاد!
قرار بود روز ۱۵ دسامبر ۲۰۱۵ از دنور به هیوستن و از اونجا به سانتیاگو پایتخت شیلی پرواز داشته باشیم. ولی حدود یک ماه قبل از این سفر، یک عملیات تروریستی در یکی از شهرهای ایالت کالیفرنیا اتفاق افتاد. رسانههای آمریکایی گفتن این کار رو یه زوج پاکستانی- عربستانی انجام دادن. بلافاصله بعد از این عملیات تروریستی، کنگره آمریکا قانونی رو تصویب کرد که شهروندان کشورهای دیگه رو بطور غیر مستقیم از سفر به ایران و سوریه و عراق منع میکرد. ما که هیچ وقت نفهمیدیم چرا کار این زوج پاکستانی- عربستانی به پای ایرانیها نوشته شد ولی بعدها فهمیدیم در صدور ویزای ایرانیها تاثیر منفی گذاشته...
صبح ۱۶ دسامبر وارد سانتیاگو شدیم و در یک آپارتمان در منطقه Providencia مستقر شدیم. دوشنبه ۲۱ دسامبر وقت مصاحبه ویزای آمریکا داشتیم. حدود ساعت ۹ صبح بود که رسیدیم پشت در سفارت آمریکا. سفارت خلوتی بود. زود رفتیم داخل و انگشت نگاری و منتظر مصاحبه شدیم. بالاخره صدامون زد.
بعد از سلام و احوالپرسی یه نگاهی به فرم I20 من انداخت و گفت در آمریکا اقتصاد میخونی؟ خلاصه چند تا سوال پرسید و داشت یه چیزهایی تایپ میکرد. از فرصت استفاده کردم و گفتم من برای ریسرچ اومدم شیلی و دعوتنامه دانشگاه University of Adolf Ibanez رو نشون دادم ولی گفت لازمش نداره! خواستم نامه استادم رو بدم گفت مراحل ویزا روتین هست و به این مدارک نیازی نیست. بعد از مدت کوتاهی گفت ویزای شما و پسرت تایید (approve) شد! من که حسابی شوکه شده بودم پرسیدم مالتیپل هست؟ گفت بزار نگاه کنم. مکثی کرد و گفت مالتیپل دو ساله! پیش خودم خیلی خوشحال شدم و گفتم بالاخره یه بار درست حسابی به ما ویزا دادن! ولی این خوشحالی خیلی کوتاه بود. داستانهای زیادی در انتظارمون بود ...
شروع کرد به سوال پرسیدن از خانمم. چند تا سوال پرسید و یه دفعه گفت مثل اینکه مشکلی هست! گفتیم چه مشکلی؟ گفت باید اطلاعات بیشتری از خانمت بگیریم. پرسیدیم چه اطلاعاتی؟ گفت هفته بعد ایمیل بزنید که بهتون خبر بدیم. به افیسر توضیح دادم که ما باید ۱۳ ژانویه برگردیم آمریکا. افیسر گفت سعی میکنم قبل از اون تاریخ ویزا تون رو بدم.
بعد از یک هفته ایمیل زدم و در مورد وضعیت ویزا مون پرسیدم. جواب دادند که خانمت باید برای یه سری اطلاعات بیاد سفارت! روز بعد با خانمم و بچهها رفتیم سفارت. یه برگه کاغذ دادند به خانمم. اطلاعاتی راجع به آدرس منزل ایران و کشورهایی که در ده سال گذشته رفتی و این قبیل چیزها رو میخواستند. یعنی اطلاعاتی کلی که اکثرش رو قبلا داشتند.
مدتی که در شیلی بودیم خیلی سخت گذشت. هیچ ایرانی رو نمیشناختیم و زبون مردم شیلی (اسپانیایی) رو بلد نبودیم. حدود دو هفته از اقامت مون در سانتیاگو گذشت که دخترم دچار بیماری پوستی عجیبی شد. هیچ دکتری رو در شیلی نمیشناختم. بیماری دخترم رو به اطلاع سفارت رسوندم. با اینکه دخترم در آمریکا به دنیا اومده، و اینها نسبت به وضعیت آمریکاییها در کشورهای دیگه حساس هستند، عکس العمل خاصی نشون ندادن. فقط گفتن ممنون که به ما اطلاع دادین! نمیدونم چرا رفتارهای بشر دوستانه در قبال ما اعمال نمیشد...
کم کم به روز پرواز نزدیک شدیم. به سفارت ایمیل زدم که بپرسم ویزامون چی شد؟ جواب دادن که باید پروازم رو عقب بندازم. پرسیدم چقدر باید عقب بندازم، جواب دادند معلوم نیست کی ویزاتون صادر شه. بهشون گفتم میام پاسپورتها رو ازتون میگیرم. ویزامون برای اقامت در شیلی ۳۰ روزه بود و باید میرفتم درخواست میدادم که مدت ویزامون رو افزایش بدن...
در شرایط بدی گیر کرده بودیم. از یک طرف دخترم مریض بود، از طرف دیگه خانمم باید سریع برمیگشت آمریکا که امتحان جامع دوم دکترا رو بده، از یه طرف دیگه اصلا معلوم نبود که کی به ما ویزا میدن. باید بلیط برگشت به آمریکا رو هم عوض میکردم و نمیدونستم باید برای چه تاریخی بگیرم.
ادامه در قسمت بعد ان شاالله.
نمیشد خانوادهام رو تنها بزارم آمریکا و برم شیلی چون ممکن بود ویزام خیلی دیر بیاد و خانمم به تنهایی از پس یه نوزاد ۸ ماهه و یه پسر ۸ ساله برنمیومد. قرار شد در تعطیلات بین دو ترم بریم شیلی...
مذاکرات هستهای ایران با قدرتهای جهانی در حال انجام بود. اون موقع ایرانیهای زیادی به این مذاکرات دل بسته بودند. ما دانشجوها هم حدس میزدیم این مذاکرات و توافقات به صدور بهتر ویزا منجر خواهد شد. تا اینکه یه اتفاق عجیب افتاد!
قرار بود روز ۱۵ دسامبر ۲۰۱۵ از دنور به هیوستن و از اونجا به سانتیاگو پایتخت شیلی پرواز داشته باشیم. ولی حدود یک ماه قبل از این سفر، یک عملیات تروریستی در یکی از شهرهای ایالت کالیفرنیا اتفاق افتاد. رسانههای آمریکایی گفتن این کار رو یه زوج پاکستانی- عربستانی انجام دادن. بلافاصله بعد از این عملیات تروریستی، کنگره آمریکا قانونی رو تصویب کرد که شهروندان کشورهای دیگه رو بطور غیر مستقیم از سفر به ایران و سوریه و عراق منع میکرد. ما که هیچ وقت نفهمیدیم چرا کار این زوج پاکستانی- عربستانی به پای ایرانیها نوشته شد ولی بعدها فهمیدیم در صدور ویزای ایرانیها تاثیر منفی گذاشته...
صبح ۱۶ دسامبر وارد سانتیاگو شدیم و در یک آپارتمان در منطقه Providencia مستقر شدیم. دوشنبه ۲۱ دسامبر وقت مصاحبه ویزای آمریکا داشتیم. حدود ساعت ۹ صبح بود که رسیدیم پشت در سفارت آمریکا. سفارت خلوتی بود. زود رفتیم داخل و انگشت نگاری و منتظر مصاحبه شدیم. بالاخره صدامون زد.
بعد از سلام و احوالپرسی یه نگاهی به فرم I20 من انداخت و گفت در آمریکا اقتصاد میخونی؟ خلاصه چند تا سوال پرسید و داشت یه چیزهایی تایپ میکرد. از فرصت استفاده کردم و گفتم من برای ریسرچ اومدم شیلی و دعوتنامه دانشگاه University of Adolf Ibanez رو نشون دادم ولی گفت لازمش نداره! خواستم نامه استادم رو بدم گفت مراحل ویزا روتین هست و به این مدارک نیازی نیست. بعد از مدت کوتاهی گفت ویزای شما و پسرت تایید (approve) شد! من که حسابی شوکه شده بودم پرسیدم مالتیپل هست؟ گفت بزار نگاه کنم. مکثی کرد و گفت مالتیپل دو ساله! پیش خودم خیلی خوشحال شدم و گفتم بالاخره یه بار درست حسابی به ما ویزا دادن! ولی این خوشحالی خیلی کوتاه بود. داستانهای زیادی در انتظارمون بود ...
شروع کرد به سوال پرسیدن از خانمم. چند تا سوال پرسید و یه دفعه گفت مثل اینکه مشکلی هست! گفتیم چه مشکلی؟ گفت باید اطلاعات بیشتری از خانمت بگیریم. پرسیدیم چه اطلاعاتی؟ گفت هفته بعد ایمیل بزنید که بهتون خبر بدیم. به افیسر توضیح دادم که ما باید ۱۳ ژانویه برگردیم آمریکا. افیسر گفت سعی میکنم قبل از اون تاریخ ویزا تون رو بدم.
بعد از یک هفته ایمیل زدم و در مورد وضعیت ویزا مون پرسیدم. جواب دادند که خانمت باید برای یه سری اطلاعات بیاد سفارت! روز بعد با خانمم و بچهها رفتیم سفارت. یه برگه کاغذ دادند به خانمم. اطلاعاتی راجع به آدرس منزل ایران و کشورهایی که در ده سال گذشته رفتی و این قبیل چیزها رو میخواستند. یعنی اطلاعاتی کلی که اکثرش رو قبلا داشتند.
مدتی که در شیلی بودیم خیلی سخت گذشت. هیچ ایرانی رو نمیشناختیم و زبون مردم شیلی (اسپانیایی) رو بلد نبودیم. حدود دو هفته از اقامت مون در سانتیاگو گذشت که دخترم دچار بیماری پوستی عجیبی شد. هیچ دکتری رو در شیلی نمیشناختم. بیماری دخترم رو به اطلاع سفارت رسوندم. با اینکه دخترم در آمریکا به دنیا اومده، و اینها نسبت به وضعیت آمریکاییها در کشورهای دیگه حساس هستند، عکس العمل خاصی نشون ندادن. فقط گفتن ممنون که به ما اطلاع دادین! نمیدونم چرا رفتارهای بشر دوستانه در قبال ما اعمال نمیشد...
کم کم به روز پرواز نزدیک شدیم. به سفارت ایمیل زدم که بپرسم ویزامون چی شد؟ جواب دادن که باید پروازم رو عقب بندازم. پرسیدم چقدر باید عقب بندازم، جواب دادند معلوم نیست کی ویزاتون صادر شه. بهشون گفتم میام پاسپورتها رو ازتون میگیرم. ویزامون برای اقامت در شیلی ۳۰ روزه بود و باید میرفتم درخواست میدادم که مدت ویزامون رو افزایش بدن...
در شرایط بدی گیر کرده بودیم. از یک طرف دخترم مریض بود، از طرف دیگه خانمم باید سریع برمیگشت آمریکا که امتحان جامع دوم دکترا رو بده، از یه طرف دیگه اصلا معلوم نبود که کی به ما ویزا میدن. باید بلیط برگشت به آمریکا رو هم عوض میکردم و نمیدونستم باید برای چه تاریخی بگیرم.
ادامه در قسمت بعد ان شاالله.
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سی و هشتم-بخش دوم)
۱۵ مهر ۱۴۰۱
با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم ویدئوهای تحلیلی رابرت اف کندی...
مطالعهمستند وضعیت شکست ( Fail State )
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
مستند وضعیت شکست Fail State کارگردان : الکس شبانو محصول : سال 2017 آمریکا ژانر : اجتماعی زبان: انگلیسی -...
مطالعهاصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
اصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهآمریکا همیشه مهمترین متحد اسرائیل...
مطالعهچرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
چرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : رسانه UNPacked از اوباما تا...
مطالعهداستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
داستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهدر این این ویدئو از برنامه...
مطالعه