همسفر شراب (قسمت پنجم _ تو فکر یک سقفم)
۱۲ آذر ۱۳۹۶
Craigslist
۱۲ آذر ۱۳۹۶
همسفر شراب (قسمت پنجم _ تو فکر یک سقفم)
۱۲ آذر ۱۳۹۶
Craigslist
۱۲ آذر ۱۳۹۶

فعالیت فرهنگی_مذهبی در دانشگاه‌های آمریکا (فصل اول_قسمت اول)

مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکا
انگار همین دیروز بود. 4 سال پیش وقتی برای زدن واکسن‌های اجباری دانشگاه‌های امریکا، به مطب یک پزشک حوالی فلکه صادقیه (تهران) رفتم (این مطب را انستیتو پاستور ایران معرفی کرده بود)، پزشک یک پیرمرد قد بلند و خوش تیپ بود که یک دستمال گردن هم بسته بود.
وقتی وارد اتاقش شدم، ازم پرسید کارتون چیه؟ گفتم آمدم واکسن بزنم. واکسن‌ها را که دید فهمید چه در سر دارم. یک نگاهی به من کرد و دید یک جوان با شلوار پارچه‌ای که پیراهن را روی شلوار انداخته و ریش بلند داره، آمده واکسن‌های مخصوص دانشگاه‌های آمریکا بزنه. تعجب کرد اما سعی کرد نشان ندهد. واکسن را به بازوی بنده زد، بر گه من را مهر کرد و داد دستم. همین که خواستم از اتاق بیرون بروم، صدایم زد.

گفت: می‌دونی اولین ایرانی که رفت آمریکا کی بود.
گفتم: نه!
پیرمرد پزشک گفت: حاجی واشنگتنی، اولین سفیر ایران در آمریکا (این سفیر احتمالا به صد سال پیش برمی‌گردد)
گفت: می‌دونی با خودش چی برد آمریکا؟
گفتم: نه! نمی‌دونم
او ادامه داد و گفت: سه تا الاغ، آفتابه بار کرد و با خودش برد. بعدش پرسید: می‌دونی چرا؟
بنده که از این سوالات تعجب کرده بودم، محترمانه باز هم گفتم: نخیر!
پزشک خوش تیپ گفت: با خودش فکر کرد من دارم می‌روم اونجا، وقتی آمریکایی‌ها را مسلمان کردم، آنها برای طهارت نیاز به آفتابه دارند!! در این حالت، با نیشخند گفت: جوون، حالا تو چی می‌خواهی با خودت ببری و بلند بلند شروع کرد به قهقهه زدن!

مطالب مرتبط

فعالیت فرهنگی_مذهبی در دانشگاه‌های آمریکا (فصل اول_قسمت اول)

مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکا
انگار همین دیروز بود. 4 سال پیش وقتی برای زدن واکسن‌های اجباری دانشگاه‌های امریکا، به مطب یک پزشک حوالی فلکه صادقیه (تهران) رفتم (این مطب را انستیتو پاستور ایران معرفی کرده بود)، پزشک یک پیرمرد قد بلند و خوش تیپ بود که یک دستمال گردن هم بسته بود.
وقتی وارد اتاقش شدم، ازم پرسید کارتون چیه؟ گفتم آمدم واکسن بزنم. واکسن‌ها را که دید فهمید چه در سر دارم. یک نگاهی به من کرد و دید یک جوان با شلوار پارچه‌ای که پیراهن را روی شلوار انداخته و ریش بلند داره، آمده واکسن‌های مخصوص دانشگاه‌های آمریکا بزنه. تعجب کرد اما سعی کرد نشان ندهد. واکسن را به بازوی بنده زد، بر گه من را مهر کرد و داد دستم. همین که خواستم از اتاق بیرون بروم، صدایم زد.

گفت: می‌دونی اولین ایرانی که رفت آمریکا کی بود.
گفتم: نه!
پیرمرد پزشک گفت: حاجی واشنگتنی، اولین سفیر ایران در آمریکا (این سفیر احتمالا به صد سال پیش برمی‌گردد)
گفت: می‌دونی با خودش چی برد آمریکا؟
گفتم: نه! نمی‌دونم
او ادامه داد و گفت: سه تا الاغ، آفتابه بار کرد و با خودش برد. بعدش پرسید: می‌دونی چرا؟
بنده که از این سوالات تعجب کرده بودم، محترمانه باز هم گفتم: نخیر!
پزشک خوش تیپ گفت: با خودش فکر کرد من دارم می‌روم اونجا، وقتی آمریکایی‌ها را مسلمان کردم، آنها برای طهارت نیاز به آفتابه دارند!! در این حالت، با نیشخند گفت: جوون، حالا تو چی می‌خواهی با خودت ببری و بلند بلند شروع کرد به قهقهه زدن!

مطالب مرتبط



آخرین مطالب